Wednesday, January 6, 2010

سخنان نسرین ابراهیمی و افشای مناسبات درونی زنان مجاهدینpart2

سخنان نسرین ابراهیمی و افشای مناسبات درونی زنان مجاهدینpart2

سخنان نسرین ابراهیمی و افشای مناسبات درونی زنان مجاهدینpart2

آماده باش به ايرانيان خارج از كشور


آماده باش! آماده باش! آماده باش! وضعیت را قرمز برای همه ا


جمهوري اسلامي ايران٬ در تدارك اعدام هاي گسترده است. بايد در سراسر جهان٬ دنيا را بر عليه اين اعدامهاي سياسي ٬ به حركت در آورد!
در تهران از امروز٬ دادگاه رسيدگي به پرونده هفت نفر از شركت كنندگان در تظاهرات هاي اخير شروع ميشود. قبل از هر نوع رسيدگي به " اتهامات" اين افراد٬ رجز خوانيهاي مقامات حكومتي و زمينه سازي براي قتل اين افراد از رسانه هاي حكومتي آغاز شده است. جمهوري اسلامي ايران به يك حربه آشنا براي ساكت كردن جوانان دست برده است. قتل عمد دولتي!

سران جنايتكار حكومت كه با قتل و خونريزي پايه هاي حكومت اسلامي را محكم كرده و اصلا با اين جنايات سركار آمده اند٬ از بازگشت به روزهاي اوليه حكومت اسلامي٬ از تشكيل دادگاههاي صحرايي و محكوم كردن معترضين و مخالفين به اعدام, در دادگاههاي چند دقيقه اي حرف ميزنند. رئيس قوه قضاييه٬ رئيس باند جنايتكاران اسلامي اعلام كرد كه اين پيام را شنيده و در حال انجام دادن آن است. يعني زمينه سازي براي اعدام جوانان در ملا عام به " جرم" شركت در تظاهراتهاي اخير.

اعضاي مجلس خبرگان حكومت تا آخوندهاي حاضر درنماز جمعه ها و از وزير كشور تا رئيس قوه قضائيه همگي خواهان اعدام " محاربين" و " توهين كنندگان به عاشورا" هستند.

حكومت اسلامي خواهان خونريزي بيشتر است٬ چرا كه پايه هاي حكومت لرزيده است. در ايران ميليونها نفر زن مرد و پير وجوان بر عليه اين دستگاه جنايت و سركوب و اين دستگاه دزدي و چپاول به پا خاسته اند. در ايران يك انقلاب عظيم عليه اين حكومت در جريان است و آيت الله هاي ميليادر براي دفاع از ثروت و قدرت اشان خواهان خونريزي بيشتر هستند.

ما بايد در سراسر جهان آماده باشيم. به محض اعلام محكوميت هر تعدادي از تظاهركنندگان به اعدام و يا تقلاي حكومت براي اجراي احكام اعدام بايد دنيا را بر سر اينها خراب كرد.

كميته بين المللي عليه اعدام از شما مردم آزاده در سراسر جهان دعوت ميكند٬ به تدارك تحصن و تجمع در مقابل دفاتر دولتهاي اروپايي و يا كانادا و امريكا ٬ به تحصن در مقابل ساحتمان اتحاديه اروپا و انجام ميتنگهاي اعتراضي در مراكز شهرها دست بزنيد. بايد متحدانه به پا خيزيم و نگذاريم جوانان معترض را اعدام كنند. اين وظيفه همه ما است و بايد همه با هم پيمان ببنديم كه بهر قيمتي شده مانع اجراي اين احكام خواهيم شد.

ما ميتوانيم دنيا را بر عليه حاكمان جنايتكار اسلامي بسيج كنيم. ما نخواهيم گذاشت جوانان آزاده ايراني را مشتي جلاد و جنايتكار به قتل برسانند. اين يك جبهه مهم مبارزه ما عليه حكومت اسلامي است.

كميته بين المللي عليه اعدام

۳ ژانويه ۲۰۱۰

آماده باش به ايرانيان خارج از كشور


آماده باش! آماده باش! آماده باش! وضعیت را قرمز برای همه ا


جمهوري اسلامي ايران٬ در تدارك اعدام هاي گسترده است. بايد در سراسر جهان٬ دنيا را بر عليه اين اعدامهاي سياسي ٬ به حركت در آورد!
در تهران از امروز٬ دادگاه رسيدگي به پرونده هفت نفر از شركت كنندگان در تظاهرات هاي اخير شروع ميشود. قبل از هر نوع رسيدگي به " اتهامات" اين افراد٬ رجز خوانيهاي مقامات حكومتي و زمينه سازي براي قتل اين افراد از رسانه هاي حكومتي آغاز شده است. جمهوري اسلامي ايران به يك حربه آشنا براي ساكت كردن جوانان دست برده است. قتل عمد دولتي!

سران جنايتكار حكومت كه با قتل و خونريزي پايه هاي حكومت اسلامي را محكم كرده و اصلا با اين جنايات سركار آمده اند٬ از بازگشت به روزهاي اوليه حكومت اسلامي٬ از تشكيل دادگاههاي صحرايي و محكوم كردن معترضين و مخالفين به اعدام, در دادگاههاي چند دقيقه اي حرف ميزنند. رئيس قوه قضاييه٬ رئيس باند جنايتكاران اسلامي اعلام كرد كه اين پيام را شنيده و در حال انجام دادن آن است. يعني زمينه سازي براي اعدام جوانان در ملا عام به " جرم" شركت در تظاهراتهاي اخير.

اعضاي مجلس خبرگان حكومت تا آخوندهاي حاضر درنماز جمعه ها و از وزير كشور تا رئيس قوه قضائيه همگي خواهان اعدام " محاربين" و " توهين كنندگان به عاشورا" هستند.

حكومت اسلامي خواهان خونريزي بيشتر است٬ چرا كه پايه هاي حكومت لرزيده است. در ايران ميليونها نفر زن مرد و پير وجوان بر عليه اين دستگاه جنايت و سركوب و اين دستگاه دزدي و چپاول به پا خاسته اند. در ايران يك انقلاب عظيم عليه اين حكومت در جريان است و آيت الله هاي ميليادر براي دفاع از ثروت و قدرت اشان خواهان خونريزي بيشتر هستند.

ما بايد در سراسر جهان آماده باشيم. به محض اعلام محكوميت هر تعدادي از تظاهركنندگان به اعدام و يا تقلاي حكومت براي اجراي احكام اعدام بايد دنيا را بر سر اينها خراب كرد.

كميته بين المللي عليه اعدام از شما مردم آزاده در سراسر جهان دعوت ميكند٬ به تدارك تحصن و تجمع در مقابل دفاتر دولتهاي اروپايي و يا كانادا و امريكا ٬ به تحصن در مقابل ساحتمان اتحاديه اروپا و انجام ميتنگهاي اعتراضي در مراكز شهرها دست بزنيد. بايد متحدانه به پا خيزيم و نگذاريم جوانان معترض را اعدام كنند. اين وظيفه همه ما است و بايد همه با هم پيمان ببنديم كه بهر قيمتي شده مانع اجراي اين احكام خواهيم شد.

ما ميتوانيم دنيا را بر عليه حاكمان جنايتكار اسلامي بسيج كنيم. ما نخواهيم گذاشت جوانان آزاده ايراني را مشتي جلاد و جنايتكار به قتل برسانند. اين يك جبهه مهم مبارزه ما عليه حكومت اسلامي است.

كميته بين المللي عليه اعدام

۳ ژانويه ۲۰۱۰

آماده باش به ايرانيان خارج از كشور


آماده باش! آماده باش! آماده باش! وضعیت را قرمز برای همه ا


جمهوري اسلامي ايران٬ در تدارك اعدام هاي گسترده است. بايد در سراسر جهان٬ دنيا را بر عليه اين اعدامهاي سياسي ٬ به حركت در آورد!
در تهران از امروز٬ دادگاه رسيدگي به پرونده هفت نفر از شركت كنندگان در تظاهرات هاي اخير شروع ميشود. قبل از هر نوع رسيدگي به " اتهامات" اين افراد٬ رجز خوانيهاي مقامات حكومتي و زمينه سازي براي قتل اين افراد از رسانه هاي حكومتي آغاز شده است. جمهوري اسلامي ايران به يك حربه آشنا براي ساكت كردن جوانان دست برده است. قتل عمد دولتي!

سران جنايتكار حكومت كه با قتل و خونريزي پايه هاي حكومت اسلامي را محكم كرده و اصلا با اين جنايات سركار آمده اند٬ از بازگشت به روزهاي اوليه حكومت اسلامي٬ از تشكيل دادگاههاي صحرايي و محكوم كردن معترضين و مخالفين به اعدام, در دادگاههاي چند دقيقه اي حرف ميزنند. رئيس قوه قضاييه٬ رئيس باند جنايتكاران اسلامي اعلام كرد كه اين پيام را شنيده و در حال انجام دادن آن است. يعني زمينه سازي براي اعدام جوانان در ملا عام به " جرم" شركت در تظاهراتهاي اخير.

اعضاي مجلس خبرگان حكومت تا آخوندهاي حاضر درنماز جمعه ها و از وزير كشور تا رئيس قوه قضائيه همگي خواهان اعدام " محاربين" و " توهين كنندگان به عاشورا" هستند.

حكومت اسلامي خواهان خونريزي بيشتر است٬ چرا كه پايه هاي حكومت لرزيده است. در ايران ميليونها نفر زن مرد و پير وجوان بر عليه اين دستگاه جنايت و سركوب و اين دستگاه دزدي و چپاول به پا خاسته اند. در ايران يك انقلاب عظيم عليه اين حكومت در جريان است و آيت الله هاي ميليادر براي دفاع از ثروت و قدرت اشان خواهان خونريزي بيشتر هستند.

ما بايد در سراسر جهان آماده باشيم. به محض اعلام محكوميت هر تعدادي از تظاهركنندگان به اعدام و يا تقلاي حكومت براي اجراي احكام اعدام بايد دنيا را بر سر اينها خراب كرد.

كميته بين المللي عليه اعدام از شما مردم آزاده در سراسر جهان دعوت ميكند٬ به تدارك تحصن و تجمع در مقابل دفاتر دولتهاي اروپايي و يا كانادا و امريكا ٬ به تحصن در مقابل ساحتمان اتحاديه اروپا و انجام ميتنگهاي اعتراضي در مراكز شهرها دست بزنيد. بايد متحدانه به پا خيزيم و نگذاريم جوانان معترض را اعدام كنند. اين وظيفه همه ما است و بايد همه با هم پيمان ببنديم كه بهر قيمتي شده مانع اجراي اين احكام خواهيم شد.

ما ميتوانيم دنيا را بر عليه حاكمان جنايتكار اسلامي بسيج كنيم. ما نخواهيم گذاشت جوانان آزاده ايراني را مشتي جلاد و جنايتكار به قتل برسانند. اين يك جبهه مهم مبارزه ما عليه حكومت اسلامي است.

كميته بين المللي عليه اعدام

۳ ژانويه ۲۰۱۰

نامه سرگشاده آرش حجازی به رئیس قوه قضائیه : آقای صادق لاریجانی، اگر قوه قضاییه مستقل است، نگذارید خون بی گناه پایمال شود


جناب آقای صادق لاریجانی،

ریاست محترم قوه قضاییه،

شش ماه قبل، در تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸، دختر غیرمسلح و بی گناهی به نام ندا آقاسلطان که در میان هزاران معترض در خیابان حضور داشت، در فاصله سه قدمی من به ضرب گلوله یک بسیجی کشته شد. به ندای وظیفه انسانی و حرفه ای خود به کمکش شتافتم تا شاید جانش را نجات بدهم. متأسفانه موفق نشدم و این دختر معصوم در کمتر از یک دقیقه جان سپرد.

چهار روز تمام در تهران خون جگر خوردم و روز ۳ تیر ۱۳۸۸ از ایران خارج شدم تا برای ادامه تحصیل و نوشتن رساله ام به انگلستان برگردم. تصویر لحظه مرگ این دختر جهان را زیر پا گذاشت و دل میلیون ها انسان را به درد آورد. همزمان خبرگزاری فارس اعلام کرد که ندا زنده و در یونان است. آقای ضرغامی، رئیس صدا و سیما گفتند فیلم تقلبی است. کیهان گفت که خبرنگار بی بی سی عده ای را اجیر کرده که او را بکشند تا از او فیلم بگیرند. سفیر ایران در مکزیک اعلام کرد که سازمان سیا مسئول قتل نداست. بعد خبرگزاری فارس اعلام کرد منافقین او را کشته اند.

و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان من دور نمی شد.

آنگاه که دیدم حقیقت را مخدوش می کنند، آنگاه که دیدم خون بی گناه دارد پایمال می شود، آنگاه که دیدم دروغ سیطره می یابد، از آنجا که از کودکی به من آموخته بودند که راه در جهان یکی است و آن راستی است، تصمیم گرفتم لب به سخن بگشایم و حقیقت ماجرا را آن گونه که دیده بودم افشا کنم. در مصاحبه ای بر آنچه دیده بودم شهادت دادم. گفتم که ندا چگونه کشته شد، گفتم که لحظاتی بعد از مرگ او، و بعد از اینکه معلم موسیقی او جسد بیجان ندا را در اتومبیل پژو ۲۰۶ رهگذری گذاشت و رهسپار بیمارستان شدند، مردم مردی را دستگیر کردند که فریاد می زد: “نمی خواستم او را بکشم.” گفتم که مردم پیراهن او را از تنش بیرون آوردند و کارت های شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، مصادره کردند. اما بعد، از آنجا که نمی خواستند دست به خشونت متقابل بزنند و از سوی دیگر می ترسیدند او را به پلیس تحویل بدهند تا مبادا خود به عنوان معترض دستگیر بشوند، رهایش کردند.

و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان جهانیان دور نمی شد.

به فاصله دو روز، مأموران وزارت اطلاعات به دفتر کار سابق من در تهران رفتند تا درباره گفته های من تحقیق کنند، از همکاران سابق من بازجویی کردند، از اهالی محل پرس و جو کردند، ساعت ها با پدرم صحبت کردند، و سرانجام، پس از اینکه متقاعد شدند من جز حقیقت نگفته ام و اهالی آن محل همه بر گفته های من صحه می گذارند، با گفتن اینکه دیگر کسی مزاحم ما نخواهد شد، محل کار ما را ترک کردند.

اما یک روز بعد، صدا و سیما برنامه ای پخش کرد و در آن تمام گفته های مرا زیر سؤال برد. یک روز بعد، آقای احمدی مقدم، رئیس نیروی انتظامی، در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند که حضور من در صحنه مشکوک است و من از سوی وزارت اطلاعات و اینترپل تحت تعقیب هستم.

همان روز به اینترپل تلفن کردم و اعلام کردم که من فراری نیستم که تحت تعقیب باشم، و اگر می خواهند مرا دستگیر کنند، خودم نزد آن ها خواهم رفت.

یک روز بعد، اینترپل اعلام کرد که من تحت تعقیب نیستم و این ادعا دروغ بوده است.

روز بعد، آقای احمدی مقدم آنچه را در روز روشن گفته بودند، انکار کردند و گفتند خبرنگارها از ایشان نقل قول غلط کرده اند. این امیدوارم کرد که پس حتماً اشتباهی رخ داده و نیروی انتظامی عاملان اصلی این قتل را تحت تعقیب قرار خواهد داد.

یک هفته بعد، کارت شناسایی فرد مظنون در اینترنت منتشر شد: عباس کارگر جاوید. من هویت این فرد را تأیید کردم. تقریباً مطمئن بودم که نیروی انتظامی او را دستگیر و از او بازجویی خواهد کرد و از آنجا که نه فقط من، که ده ها نفر در آن روز در محل قتل ندا شاهد دستگیری این مرد بودند، روشن شدن حقیقت دشوار نخواهد بود.

یک هفته بعد، فیلمی از لحظه ای منتشر شد که مردم لباس این فرد مظنون را از تنش بیرون آورده بودند و رهایش می کردند.

و اما بعد، در کمال شگفتی مشاهده کردم که عده ای خانم بسیجی، در برابر سفارت بریتانیا تجمع کرده اند و خواهان استرداد من به عنوان قاتل ندا شده اند.

من هیچ نگفتم و فقط در وبلاگم از خداوند برای این گمراهان طلب بخشایش کردم.

یک هفته بعد، عده ای بسیجی دیگر، در برابر سفارت بریتانیا مضحکه ای به نام نمایش راه انداختند و مرا مأمور انگلیس در برنامه ریزی قتل ندا معرفی کردند.

باز من هیچ نگفتم، چرا که از کودکی آموخته ام که هیچ چیز نمی تواند حقیقت را شکست بدهد.

مدتی بعد فیلمی در اینترنت منتشر شد که در آن ادعا شده بود که ندا خود در قتل خود دست داشته است! و تمام صحنه مرگ او سناریویی ساختگی با شرکت خود ندا بوده، و بعد ندا در راه بیمارستان کشته شده است!

باز هم دندان بر هم ساییدم، اما کظم غیظ کردم و به خدا پناه بردم از شر دروجان. مدتی بعد، پس از قتل آقای علی حبیبی موسوی، خواهرزاده جناب آقای میرحسین موسوی، روزنامه کیهان شخص آقای میرحسین موسوی را برنامه ریز قتل خواهرزاده شان اعلام کرد! مطمئن شدم که قوه قضاییه دست کم در این مورد به وظیفه خود در مورد نشر اکاذیب عمل خواهد کرد.

در این مدت، با اینکه مدت هاست از مدیریت انتشارات کاروان استعفا داده ام، بیشترین فشارها را بر این انتشارات که هیچ دخالتی در شهادت من نداشته وارد کرده اند.

امروز (۱۳ دی ۱۳۸۸) دیدم که روزنامه وطن امروز در صفحه ۳ خود گزارشی از این فیلم بی ارزش تهیه کرده و در آن باز ادعاهای دروغین و شرم آور قبلی را تکرار و به گزارش پزشکی قانونی اشاره کرده است، گزارشی که هرگز منتشر نشده است، چرا که ندا بدون ارجاع به پزشکی قانونی به خاک سپرده شد.

جناب آقای لاریجانی، شما قاضی هستید. اگر مدعی استقلال قوه قضاییه هستید، در برابر این اتهامات اقدام کنید، نگذارید خون بی گناه پایمال شود، نگذارید تهمت و افترا زدن بی اساس مرسوم شود. تا به حال صدها روزنامه به جرم انتشار ساده ترین انتقادها توقیف شده اند، اما روزنامه وطن امروز با وجود نشر اکاذیب، بهتان و اتهام همچنان منتشر می شود. آیا این روزنامه به علت وابستگی اش به شخص آقای احمدی نژاد از هرگونه تعقیبی مصون است؟

مگر نگفتند محسن روح الامینی در اثر مننژیت جان سپرده است و بعد مگر پزشکی قانونی اعلام نکرد که او در اثر ضربات وارده به قتل رسیده است؟ مگر نگفتند دکتر رامین پوراندرجانی سکته قلبی کرده و سرانجام معلوم شد که مسموم شده است؟ مگر با اتومبیل نیروی انتظامی مردم را در ظهر عاشورا زیر نکردند و بعد گفتند فیلم جعلی است؟ فیلمی که با چند دوربین مختلف گرفته و با عکس های گوناگون تأیید شده بود؟ شما می دانید که مردم هرگز هیچ یک از این دروغ ها را باور نکرده اند و باور نخواهند کرد و این دروغ ها نه تنها هیچ تأثیری در فروکش کردن اعتراض ها ندارد، که بر لهیب خشم مظلومان می افزاید.

آرش حجازی

۱۳ دی ماه

نامه سرگشاده آرش حجازی به رئیس قوه قضائیه : آقای صادق لاریجانی، اگر قوه قضاییه مستقل است، نگذارید خون بی گناه پایمال شود


جناب آقای صادق لاریجانی،

ریاست محترم قوه قضاییه،

شش ماه قبل، در تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸، دختر غیرمسلح و بی گناهی به نام ندا آقاسلطان که در میان هزاران معترض در خیابان حضور داشت، در فاصله سه قدمی من به ضرب گلوله یک بسیجی کشته شد. به ندای وظیفه انسانی و حرفه ای خود به کمکش شتافتم تا شاید جانش را نجات بدهم. متأسفانه موفق نشدم و این دختر معصوم در کمتر از یک دقیقه جان سپرد.

چهار روز تمام در تهران خون جگر خوردم و روز ۳ تیر ۱۳۸۸ از ایران خارج شدم تا برای ادامه تحصیل و نوشتن رساله ام به انگلستان برگردم. تصویر لحظه مرگ این دختر جهان را زیر پا گذاشت و دل میلیون ها انسان را به درد آورد. همزمان خبرگزاری فارس اعلام کرد که ندا زنده و در یونان است. آقای ضرغامی، رئیس صدا و سیما گفتند فیلم تقلبی است. کیهان گفت که خبرنگار بی بی سی عده ای را اجیر کرده که او را بکشند تا از او فیلم بگیرند. سفیر ایران در مکزیک اعلام کرد که سازمان سیا مسئول قتل نداست. بعد خبرگزاری فارس اعلام کرد منافقین او را کشته اند.

و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان من دور نمی شد.

آنگاه که دیدم حقیقت را مخدوش می کنند، آنگاه که دیدم خون بی گناه دارد پایمال می شود، آنگاه که دیدم دروغ سیطره می یابد، از آنجا که از کودکی به من آموخته بودند که راه در جهان یکی است و آن راستی است، تصمیم گرفتم لب به سخن بگشایم و حقیقت ماجرا را آن گونه که دیده بودم افشا کنم. در مصاحبه ای بر آنچه دیده بودم شهادت دادم. گفتم که ندا چگونه کشته شد، گفتم که لحظاتی بعد از مرگ او، و بعد از اینکه معلم موسیقی او جسد بیجان ندا را در اتومبیل پژو ۲۰۶ رهگذری گذاشت و رهسپار بیمارستان شدند، مردم مردی را دستگیر کردند که فریاد می زد: “نمی خواستم او را بکشم.” گفتم که مردم پیراهن او را از تنش بیرون آوردند و کارت های شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، مصادره کردند. اما بعد، از آنجا که نمی خواستند دست به خشونت متقابل بزنند و از سوی دیگر می ترسیدند او را به پلیس تحویل بدهند تا مبادا خود به عنوان معترض دستگیر بشوند، رهایش کردند.

و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان جهانیان دور نمی شد.

به فاصله دو روز، مأموران وزارت اطلاعات به دفتر کار سابق من در تهران رفتند تا درباره گفته های من تحقیق کنند، از همکاران سابق من بازجویی کردند، از اهالی محل پرس و جو کردند، ساعت ها با پدرم صحبت کردند، و سرانجام، پس از اینکه متقاعد شدند من جز حقیقت نگفته ام و اهالی آن محل همه بر گفته های من صحه می گذارند، با گفتن اینکه دیگر کسی مزاحم ما نخواهد شد، محل کار ما را ترک کردند.

اما یک روز بعد، صدا و سیما برنامه ای پخش کرد و در آن تمام گفته های مرا زیر سؤال برد. یک روز بعد، آقای احمدی مقدم، رئیس نیروی انتظامی، در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند که حضور من در صحنه مشکوک است و من از سوی وزارت اطلاعات و اینترپل تحت تعقیب هستم.

همان روز به اینترپل تلفن کردم و اعلام کردم که من فراری نیستم که تحت تعقیب باشم، و اگر می خواهند مرا دستگیر کنند، خودم نزد آن ها خواهم رفت.

یک روز بعد، اینترپل اعلام کرد که من تحت تعقیب نیستم و این ادعا دروغ بوده است.

روز بعد، آقای احمدی مقدم آنچه را در روز روشن گفته بودند، انکار کردند و گفتند خبرنگارها از ایشان نقل قول غلط کرده اند. این امیدوارم کرد که پس حتماً اشتباهی رخ داده و نیروی انتظامی عاملان اصلی این قتل را تحت تعقیب قرار خواهد داد.

یک هفته بعد، کارت شناسایی فرد مظنون در اینترنت منتشر شد: عباس کارگر جاوید. من هویت این فرد را تأیید کردم. تقریباً مطمئن بودم که نیروی انتظامی او را دستگیر و از او بازجویی خواهد کرد و از آنجا که نه فقط من، که ده ها نفر در آن روز در محل قتل ندا شاهد دستگیری این مرد بودند، روشن شدن حقیقت دشوار نخواهد بود.

یک هفته بعد، فیلمی از لحظه ای منتشر شد که مردم لباس این فرد مظنون را از تنش بیرون آورده بودند و رهایش می کردند.

و اما بعد، در کمال شگفتی مشاهده کردم که عده ای خانم بسیجی، در برابر سفارت بریتانیا تجمع کرده اند و خواهان استرداد من به عنوان قاتل ندا شده اند.

من هیچ نگفتم و فقط در وبلاگم از خداوند برای این گمراهان طلب بخشایش کردم.

یک هفته بعد، عده ای بسیجی دیگر، در برابر سفارت بریتانیا مضحکه ای به نام نمایش راه انداختند و مرا مأمور انگلیس در برنامه ریزی قتل ندا معرفی کردند.

باز من هیچ نگفتم، چرا که از کودکی آموخته ام که هیچ چیز نمی تواند حقیقت را شکست بدهد.

مدتی بعد فیلمی در اینترنت منتشر شد که در آن ادعا شده بود که ندا خود در قتل خود دست داشته است! و تمام صحنه مرگ او سناریویی ساختگی با شرکت خود ندا بوده، و بعد ندا در راه بیمارستان کشته شده است!

باز هم دندان بر هم ساییدم، اما کظم غیظ کردم و به خدا پناه بردم از شر دروجان. مدتی بعد، پس از قتل آقای علی حبیبی موسوی، خواهرزاده جناب آقای میرحسین موسوی، روزنامه کیهان شخص آقای میرحسین موسوی را برنامه ریز قتل خواهرزاده شان اعلام کرد! مطمئن شدم که قوه قضاییه دست کم در این مورد به وظیفه خود در مورد نشر اکاذیب عمل خواهد کرد.

در این مدت، با اینکه مدت هاست از مدیریت انتشارات کاروان استعفا داده ام، بیشترین فشارها را بر این انتشارات که هیچ دخالتی در شهادت من نداشته وارد کرده اند.

امروز (۱۳ دی ۱۳۸۸) دیدم که روزنامه وطن امروز در صفحه ۳ خود گزارشی از این فیلم بی ارزش تهیه کرده و در آن باز ادعاهای دروغین و شرم آور قبلی را تکرار و به گزارش پزشکی قانونی اشاره کرده است، گزارشی که هرگز منتشر نشده است، چرا که ندا بدون ارجاع به پزشکی قانونی به خاک سپرده شد.

جناب آقای لاریجانی، شما قاضی هستید. اگر مدعی استقلال قوه قضاییه هستید، در برابر این اتهامات اقدام کنید، نگذارید خون بی گناه پایمال شود، نگذارید تهمت و افترا زدن بی اساس مرسوم شود. تا به حال صدها روزنامه به جرم انتشار ساده ترین انتقادها توقیف شده اند، اما روزنامه وطن امروز با وجود نشر اکاذیب، بهتان و اتهام همچنان منتشر می شود. آیا این روزنامه به علت وابستگی اش به شخص آقای احمدی نژاد از هرگونه تعقیبی مصون است؟

مگر نگفتند محسن روح الامینی در اثر مننژیت جان سپرده است و بعد مگر پزشکی قانونی اعلام نکرد که او در اثر ضربات وارده به قتل رسیده است؟ مگر نگفتند دکتر رامین پوراندرجانی سکته قلبی کرده و سرانجام معلوم شد که مسموم شده است؟ مگر با اتومبیل نیروی انتظامی مردم را در ظهر عاشورا زیر نکردند و بعد گفتند فیلم جعلی است؟ فیلمی که با چند دوربین مختلف گرفته و با عکس های گوناگون تأیید شده بود؟ شما می دانید که مردم هرگز هیچ یک از این دروغ ها را باور نکرده اند و باور نخواهند کرد و این دروغ ها نه تنها هیچ تأثیری در فروکش کردن اعتراض ها ندارد، که بر لهیب خشم مظلومان می افزاید.

آرش حجازی

۱۳ دی ماه

نامه سرگشاده آرش حجازی به رئیس قوه قضائیه : آقای صادق لاریجانی، اگر قوه قضاییه مستقل است، نگذارید خون بی گناه پایمال شود


جناب آقای صادق لاریجانی،

ریاست محترم قوه قضاییه،

شش ماه قبل، در تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸، دختر غیرمسلح و بی گناهی به نام ندا آقاسلطان که در میان هزاران معترض در خیابان حضور داشت، در فاصله سه قدمی من به ضرب گلوله یک بسیجی کشته شد. به ندای وظیفه انسانی و حرفه ای خود به کمکش شتافتم تا شاید جانش را نجات بدهم. متأسفانه موفق نشدم و این دختر معصوم در کمتر از یک دقیقه جان سپرد.

چهار روز تمام در تهران خون جگر خوردم و روز ۳ تیر ۱۳۸۸ از ایران خارج شدم تا برای ادامه تحصیل و نوشتن رساله ام به انگلستان برگردم. تصویر لحظه مرگ این دختر جهان را زیر پا گذاشت و دل میلیون ها انسان را به درد آورد. همزمان خبرگزاری فارس اعلام کرد که ندا زنده و در یونان است. آقای ضرغامی، رئیس صدا و سیما گفتند فیلم تقلبی است. کیهان گفت که خبرنگار بی بی سی عده ای را اجیر کرده که او را بکشند تا از او فیلم بگیرند. سفیر ایران در مکزیک اعلام کرد که سازمان سیا مسئول قتل نداست. بعد خبرگزاری فارس اعلام کرد منافقین او را کشته اند.

و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان من دور نمی شد.

آنگاه که دیدم حقیقت را مخدوش می کنند، آنگاه که دیدم خون بی گناه دارد پایمال می شود، آنگاه که دیدم دروغ سیطره می یابد، از آنجا که از کودکی به من آموخته بودند که راه در جهان یکی است و آن راستی است، تصمیم گرفتم لب به سخن بگشایم و حقیقت ماجرا را آن گونه که دیده بودم افشا کنم. در مصاحبه ای بر آنچه دیده بودم شهادت دادم. گفتم که ندا چگونه کشته شد، گفتم که لحظاتی بعد از مرگ او، و بعد از اینکه معلم موسیقی او جسد بیجان ندا را در اتومبیل پژو ۲۰۶ رهگذری گذاشت و رهسپار بیمارستان شدند، مردم مردی را دستگیر کردند که فریاد می زد: “نمی خواستم او را بکشم.” گفتم که مردم پیراهن او را از تنش بیرون آوردند و کارت های شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، مصادره کردند. اما بعد، از آنجا که نمی خواستند دست به خشونت متقابل بزنند و از سوی دیگر می ترسیدند او را به پلیس تحویل بدهند تا مبادا خود به عنوان معترض دستگیر بشوند، رهایش کردند.

و در تمام این مدت، فوران خون جوشان از دهان ندا از جلوی چشمان جهانیان دور نمی شد.

به فاصله دو روز، مأموران وزارت اطلاعات به دفتر کار سابق من در تهران رفتند تا درباره گفته های من تحقیق کنند، از همکاران سابق من بازجویی کردند، از اهالی محل پرس و جو کردند، ساعت ها با پدرم صحبت کردند، و سرانجام، پس از اینکه متقاعد شدند من جز حقیقت نگفته ام و اهالی آن محل همه بر گفته های من صحه می گذارند، با گفتن اینکه دیگر کسی مزاحم ما نخواهد شد، محل کار ما را ترک کردند.

اما یک روز بعد، صدا و سیما برنامه ای پخش کرد و در آن تمام گفته های مرا زیر سؤال برد. یک روز بعد، آقای احمدی مقدم، رئیس نیروی انتظامی، در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند که حضور من در صحنه مشکوک است و من از سوی وزارت اطلاعات و اینترپل تحت تعقیب هستم.

همان روز به اینترپل تلفن کردم و اعلام کردم که من فراری نیستم که تحت تعقیب باشم، و اگر می خواهند مرا دستگیر کنند، خودم نزد آن ها خواهم رفت.

یک روز بعد، اینترپل اعلام کرد که من تحت تعقیب نیستم و این ادعا دروغ بوده است.

روز بعد، آقای احمدی مقدم آنچه را در روز روشن گفته بودند، انکار کردند و گفتند خبرنگارها از ایشان نقل قول غلط کرده اند. این امیدوارم کرد که پس حتماً اشتباهی رخ داده و نیروی انتظامی عاملان اصلی این قتل را تحت تعقیب قرار خواهد داد.

یک هفته بعد، کارت شناسایی فرد مظنون در اینترنت منتشر شد: عباس کارگر جاوید. من هویت این فرد را تأیید کردم. تقریباً مطمئن بودم که نیروی انتظامی او را دستگیر و از او بازجویی خواهد کرد و از آنجا که نه فقط من، که ده ها نفر در آن روز در محل قتل ندا شاهد دستگیری این مرد بودند، روشن شدن حقیقت دشوار نخواهد بود.

یک هفته بعد، فیلمی از لحظه ای منتشر شد که مردم لباس این فرد مظنون را از تنش بیرون آورده بودند و رهایش می کردند.

و اما بعد، در کمال شگفتی مشاهده کردم که عده ای خانم بسیجی، در برابر سفارت بریتانیا تجمع کرده اند و خواهان استرداد من به عنوان قاتل ندا شده اند.

من هیچ نگفتم و فقط در وبلاگم از خداوند برای این گمراهان طلب بخشایش کردم.

یک هفته بعد، عده ای بسیجی دیگر، در برابر سفارت بریتانیا مضحکه ای به نام نمایش راه انداختند و مرا مأمور انگلیس در برنامه ریزی قتل ندا معرفی کردند.

باز من هیچ نگفتم، چرا که از کودکی آموخته ام که هیچ چیز نمی تواند حقیقت را شکست بدهد.

مدتی بعد فیلمی در اینترنت منتشر شد که در آن ادعا شده بود که ندا خود در قتل خود دست داشته است! و تمام صحنه مرگ او سناریویی ساختگی با شرکت خود ندا بوده، و بعد ندا در راه بیمارستان کشته شده است!

باز هم دندان بر هم ساییدم، اما کظم غیظ کردم و به خدا پناه بردم از شر دروجان. مدتی بعد، پس از قتل آقای علی حبیبی موسوی، خواهرزاده جناب آقای میرحسین موسوی، روزنامه کیهان شخص آقای میرحسین موسوی را برنامه ریز قتل خواهرزاده شان اعلام کرد! مطمئن شدم که قوه قضاییه دست کم در این مورد به وظیفه خود در مورد نشر اکاذیب عمل خواهد کرد.

در این مدت، با اینکه مدت هاست از مدیریت انتشارات کاروان استعفا داده ام، بیشترین فشارها را بر این انتشارات که هیچ دخالتی در شهادت من نداشته وارد کرده اند.

امروز (۱۳ دی ۱۳۸۸) دیدم که روزنامه وطن امروز در صفحه ۳ خود گزارشی از این فیلم بی ارزش تهیه کرده و در آن باز ادعاهای دروغین و شرم آور قبلی را تکرار و به گزارش پزشکی قانونی اشاره کرده است، گزارشی که هرگز منتشر نشده است، چرا که ندا بدون ارجاع به پزشکی قانونی به خاک سپرده شد.

جناب آقای لاریجانی، شما قاضی هستید. اگر مدعی استقلال قوه قضاییه هستید، در برابر این اتهامات اقدام کنید، نگذارید خون بی گناه پایمال شود، نگذارید تهمت و افترا زدن بی اساس مرسوم شود. تا به حال صدها روزنامه به جرم انتشار ساده ترین انتقادها توقیف شده اند، اما روزنامه وطن امروز با وجود نشر اکاذیب، بهتان و اتهام همچنان منتشر می شود. آیا این روزنامه به علت وابستگی اش به شخص آقای احمدی نژاد از هرگونه تعقیبی مصون است؟

مگر نگفتند محسن روح الامینی در اثر مننژیت جان سپرده است و بعد مگر پزشکی قانونی اعلام نکرد که او در اثر ضربات وارده به قتل رسیده است؟ مگر نگفتند دکتر رامین پوراندرجانی سکته قلبی کرده و سرانجام معلوم شد که مسموم شده است؟ مگر با اتومبیل نیروی انتظامی مردم را در ظهر عاشورا زیر نکردند و بعد گفتند فیلم جعلی است؟ فیلمی که با چند دوربین مختلف گرفته و با عکس های گوناگون تأیید شده بود؟ شما می دانید که مردم هرگز هیچ یک از این دروغ ها را باور نکرده اند و باور نخواهند کرد و این دروغ ها نه تنها هیچ تأثیری در فروکش کردن اعتراض ها ندارد، که بر لهیب خشم مظلومان می افزاید.

آرش حجازی

۱۳ دی ماه

آقای امیرفرشاد ابراهیمی جریان ۵۰۰ هزار یورو چیست؟ اگر آقای مدحی جاسوس است این مدارک چیست؟شفاف سازی لطفا!

آقای امیرفرشاد ابراهیمی جریان ۵۰۰ هزار یورو چیست؟ اگر آقای مدحی جاسوس است این مدارک چیست؟شفاف سازی لطفا!

نویسنده گیتی آرین در دی ۱۶م, ۱۳۸۸ و بایگانی شده در سر تیتر خبرها, سیاسی. شما میتوانید پاسخها به این مطلب را در این آدرس دنبال کنید RSS 2.0. شما میتوانید به پایین صفحه رفته و دیدگاه خود را ثبت کنید.

در ۲۸ آگوست ۲۰۰۸ مقاله ای با عنوان ” آن مرد آمد،آن مرد با درد آمد” در گفتنی ها وبگاه رسمی امیرفرشاد ابراهیمی درج شد که در آن از خروج مردی به نام سید رضا حسینی سخن گفته بود و از او به عنوان ناجی خود نام برده بود و اعتراف کرده بود که در سال ۷۱ که بازداشت شده بوده همین سیدرضا حسینی به عنوان بازجوی وی،او را از محکومیت نجات داده و تا میتوانسته سید رضا را به قله های انسانیت و شرف برده بوده است و حتی عکسی از او در زمان بستری بودن قرار میدهد که بعدها آنرا حذف میکند .امیرفرشاد ابراهیمی که در سناریو سازی تبحر ویژه ای دارد و بعد ها خواهیم گفت که چگونه به توسط همین سید رضا پایش برای سناریوسازی به پرونده قتل های زنجیره ای باز میشود و سید رضا مگوهای زیادی از این دوران دارد را به تفصیل شرح خواهیم داد در آن مقاله مدعی میشود به دیدار این ناجیش سید رضا شتافته که به گفته خود امیرفرشاد به کمکش نیاز داشته است پس از ۱۱ ماه سناریو به کلی تغییر میکند به شکلی که در ۲/۷/۲۰۰۹ امیرفرشاد مطالب قبلی را پاک میکند و سید رضا حسینی را به سیدرضاباباخانی تغییر میدهد اما فراموش کرده بود که اسناد زیادی از خود به جای گذاشته است

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=334 (توضیحات کامل آقای مصداقی در این رابطه)

و مدعی میشود یک لباس شخصی را در ایران به نام محمد رضا مدحی یا همان حاج رضا شجاعی را شناسایی کرده و اسنادی مشتمل بر پاسپورت و مدارک دیگر سفر را منتشر میکند و مدعی میشود این فرد به ایران دیپورت شده است و هم اکنون مشغول سرکوب مردم می باشد اما این اسناد به چه صورت به دست امیرفرشاد ابراهیمی افتاده است و چگونه شد که پس از ۱۱ ماه ناجیش و مردی که یکبار به عنوان فرمانده محور در جنگ و یک بار دیگر به عنوان بازجو، ناجیش میشود چطور یک دفعه لباس شخصی خائن شد و سر از ایران درآورد ماجرا بدین شرح است :

۱۹ بهمن ۱۳۸۶ با خروج محمد رضا مدحی(سیدرضا حسینی) از ایران بنا به دلایلی که در گزارش قبل به حضور هموطنان عزیز رسید نامبرده که در کشور تایلند به واسطه دسترسی و حمل اطلاعات زیاد که متعاقبا افشاء خواهد شد در خطر جانی قرار داشته است لذا مدتی بعد در تاریخ ۷/۸/۲۰۰۸ امیر فرشاد خود را به سید رضا حسینی میرساند و همان زمان ارتباطی بین او و محمدرضا مدحی(سیدرضاحسینی)مجددا پدید می آید و امیرفرشاد با ارائه مدارک زیر به سید رضا مدعی میشود که نماینده حقوق بشر و سازمان ملل است و میتواند برای وی ویزای اقامت از کشور آلمان دریافت کند از آنجایی که محمد رضا مدحی نمیخواسته پناهنده سیاسی شود زیرا با سوابق مسئولیتی بسیاری که وی داشته است اساسا چنانچه تصمیم به اخذ پناهندگی سیاسی میگرفت دیگر نیازی به وجود امیر فرشاد نبوده است و هر کشوری در اسرع وقت به وی پناهندگی سیاسی میدهد لذا از امیر فرشاد میخواهد تا ویزای تجاری آلمان را برای وی اخذ نماید و بابت اینکار ۲۰ هزار یورو به عنوان حق الوکاله دریافت می نماید







(امیر فرشاد با ارائه این مدارک مدعی شده بود که نماینده سازمان ملل و نماینده عالی حقوق بشر است)




(تصویر اصلی پاسپورت امیرفرشاد ابراهیمی که با آن وارد بانکوک شده است)

همانطور که قید شد در تاریخ ۷/۸/۲۰۰۸ وارد بانکوک میگردد و تا تاریخ ۱۸/۸/۲۰۰۸ در هتل هالی دی این سیلوم رد بانکوک ، اطاق ۱۹۴۷ ،۱۲ روز اقامت داشته است مطابق اسناد زیر:






(صورت حساب هتل محل اقامت امیر فرشاد ابراهیمی که توسط محمد رضا مدحی پرداخت گردیده است)

درمدارکی که در وبگاه خود منتشرکرده ومدعی شده است که پاسپورت محمدرضا مدحی جعلی است ابتدا اینکه آن مدرک پاسپورت نیست و افرادی که به تایلند مهاجرت نموده اند میدانند که این مجوز اقامت و تجارت میباشد



(تصویر اجازه اقامت و تجارت در کشور تایلند که آقای مدحی برای اخذ ویزای تجاری در آلمان به امیرفرشاد داده بود و وی با برش آن و درج تصویر نصفه از این سند مدعی بود که این یک پاسپورت جعلی است ضمنا محل درج نام و محلی که اجازه اقامت و کار را درج نموده است را با رنگ قرمز مشخص نموده ایم و امکان این وجود دارد که از سفارت تایلند در هر کشوری این مدرک استعلام گردد)

لذا این مدارک را از وی اخذ میکند به همراه نام کامل خانواده، که به آلمان برود و برای وی ویزای اقامت دریافت کند حتی در زمانی که در بانکوک اقامت داشته نیز به عنوان مشاور حقوقی سید رضاحسینی(محمد رضا مدحی) زمانی که فرزند سید رضا را جهت اخاذی میربایند در اداره پلیس حضور می یابد و به عنوان شهود مطالبی را عنوان میکند بنا بر اسناد زیر که دست خط وی می باشد:




(مدارک شکایت در پلیس بانکوک و حضور امیرفرشاد ابراهیمی به عنوان مشاور حقوقی محمدرضا مدحی)

و حتی یک قطعه سنگ الماس رنگی بسیار قیمتی به مبلغ بالغ بر ۵۰۰ هزار یورو به عنوان اینکه برای محمد رضا مدحی از این پس فعالیت نماید دریافت میکند



(تصویر شناسنامه سنگ الماس رنگی که امیرفرشاد ابراهیمی دریافت کرده و دست خط وی در آن موجود است ،به تاریخ ها دقت کنید)

سپس امیرفرشاد به آلمان باز میگردد و شروع به سناریو پردازی می نماید و اظهارمی دارد که چون شما دارای سوابق امنیتی هستید نمیتوانم برای شما اجازه اقامت دریافت نمایم و سیدرضا حسینی مبالغ پرداختی و الماس مربوطه را مطالبه می نماید و از آن پس امیرفرشاد ارتباط خود را قطع و شروع به سناریو پردازی می نماید که آقای مدحی نتیجتا در تاریخ ۸/۱۰/۲۰۰۸ به توسط سفارت اسپانیا در بانکوک با رایزنی اقتصادی و خرید ملک در اسپانیا اقدام به اخذ ویزا مینماید و سپس در مورخه ۲/۲/۲۰۰۹ وارد مادرید میگردد و در مورخه۱۹/۶/۲۰۰۹ به آلمان نقل مکان مینماید پس از مدتی استاندارمونیخ از وی درخواست مینماید تقاضای پناهندگی خود را تقدیم کند که آقای مدحی نمیپذیرد و اظهار میکند اگر ویزای اقامت نمیدهید من در کشور شما توقف نمیکنم



(مدرک درخواست مقامات مونیخ برای پناهندگی و عدم پذیرش محمدرضا مدحی)

و مدرک زیر نشان میدهد تاریخ ۲۰/۶/۲۰۰۹ نامبرده در بیمارستانی در هامبورگ بستری بوده است در همان ایامی که امیرفرشاد ادعا میکند که وی در ایران در حال سرکوب مردم است



مجدد ۱۵/۱۱/۲۰۰۹ نیز در آلمان بستری میشود




حال سناریوی مرد سناریوساز امیرفرشاد ابراهیمی که حتی مدعی میگردد محمد رضا مدحی با اعضای شاخص اپوزیسیون تماس برقرار نموده اما در تصویر بر روی اسنادی که روی میز بوده را مخدوش میکند تا مشخص نگردد ابتدا اینکه نامبردگان خارج نشینان بازرگان هستند و آن جلسه در بانکوک در هتل هیلتون ملنیوم برای معامله جواهرات بوده است از آنجایی که شغل پدری نامبرده جواهرات بوده و بدین واسطه در کنار فعالیت های دولتی همیشه نیز به این شغل مشغول بوده است که حتی شرکتی در ایران با نام رضا جم استونز داشته که توسط خانواده وی اداره می شده و مشخص نیست چرا امیر فرشاد این افراد را معرفی نمی نماید(افرادی که چهره آنها مخدوش شده است .البته در صورتی که این افراد رضایت داشته باشند ما چهره امحا نشده آنها را درج و معرفی می نماییم) و مدعی میگردد این موضوع از طریق پلیس فدرال امریکا در دست بررسیست با عنایت به اینکه دفتر اصلی شاخه آسیای اف بی ای و سی آی ای در بانوک مستقر می باشند و تمامی فعالیت های بازرگانی ایرانیان در تایلند پس از استعلام سوابق افراد ازسوی پلیس تایلند از این مراجع امکان پذیر است حال چگونه امکان دارد که پرونده سیدرضا حسینی(محمد رضا مدحی) در پلیس فدرال آمریکا در جریان باشد اما هیچگونه ممانعتی تا کنون نسبت به فعالیت های بازرگانی و اقامت نامبرده در تایلند و مصاحبه های متعدد وی با رسانه های دولتی و محلی و ترددهای مکرر بین اروپا و تایلند از سوی مراجع مذکور صورت نپذیرفته است.بدیهیست چنین شخصی با سوابق گذشته و پست های متعدد دولتی طبعا تحت نظر سرویس های امنیتی قرار خواهد گرفت حال اینکه عکس هایی که در آن جلسه معامله سنگ قیمتی در بانکوک گرفته شده بود و امیرفرشاد اوراقی که دال بر معامله سنگ بوده است را سانسور کرده است در زیر می آوریم






این نگاه متصور است که چون محمدرضا مدحی(سید رضا حسینی) دارای اطلاعات بسیار بالا و ارزشمندیست امیرفرشاد به وی نزدیک میشود تا اطلاعات مربوط به وی را جمع آوری نماید با مدارک جعلی که ارائه میکند مدعی میشود نماینده سازمان ملل است و میتواند برای افراد در کشورها اقامت بگیرد بدین ترتیب مدارک وی اعم از پاسپورت و اجازه تجارت همچنین کپی مدارک پاسپورت اعضا خانواده محمدرضامدحی را اخذ میکند و بعدها به دلیل بسترسازی برای بایکوت خبری و سم پاشی برعلیه محمدرضا مدحی سناریویی مضحک میسازد که اگر احیانا محمدرضا مدحی در شرایطی که امنیتش به طور کامل از سوی کشور ثالثی تامین شد حرکت دفاعی و ضد تهاجمی بر علیه وی پدید بیاید و از وی در اذهان یک لباس شخصی فاسد و جاسوس ساخته شود که اگر اطلاعات مهمی را افشا کرد مردم به دلیل ترس یا ابهام در شخصیت وی آن را نپذیرند و اگر پذیرفتند آن بازتاب و قدرت هضم لازمه را نداشته باشد در انتهای گزارش یاد آور میشویم در رابطه با جریان پرستاری که مطرح شده بود که سید رضا آنرا ربوده و به آن تجاوز نموده است سند زیر نشان دهنده این است که آن یک پرونده ملی بوده است و مهشید مجاوری پرستار بیمارستان مهر بخش دیپلمات بنا به اظهار نظر مقام قضایی متهم به شنود مسائل سری کشور و وارد نمودن ابزار شنود به کشوربوده است که سند زیر نشان میدهد که آقای محمدرضا مدحی در پرونده دخل و تصرفی نداشته بلکه قوه قضاییه دستور دستگیری وی را آنهم تحت نظارت یک نهاد دیگر به نام بازرسی قوه قضائیه و حفاظت داخلی قوه قضائیه صادر میکند



امیدواریم آقای امیرفرشاد ابراهیمی اینبار بدون سناریوسازی و مانند این گزارش با اسناد و مدارک ثابت نماید که این اعمال را از روی عدم آگاهی انجام داده است نه به دستور جمهوری اسلامی برای تخریب مقام امنیتی که دارای اخبار ارزشمندی بوده و افشای این اخبار میتواند ضربه محکمی بر پیکره پوسیده این ظالمین باشد امیدواریم آقای ابراهیمی پاسخگو باشد هرچند که این همه مدارک مجالی برای پاسخ نخواهد گذاشت ولی نه با سناریوسازی و اخباری با منابع سیاه که دسترسی به انها ممکن نباشد همچنین با توجه به این هجم مدارک مستندی که از نظر گذشت باید پاسخگو باشد که چه شخص یا اشخاصی از بایکوت و تخریب آقای محمدرضا مدحی(سیدرضا حسینی)سود میبرند و مشتاقند که مردم با بدبینی ،افشاگریهای این مقام سابق امنیتی را نپذیرند

آقای امیرفرشاد ابراهیمی جریان ۵۰۰ هزار یورو چیست؟ اگر آقای مدحی جاسوس است این مدارک چیست؟شفاف سازی لطفا!

آقای امیرفرشاد ابراهیمی جریان ۵۰۰ هزار یورو چیست؟ اگر آقای مدحی جاسوس است این مدارک چیست؟شفاف سازی لطفا!

نویسنده گیتی آرین در دی ۱۶م, ۱۳۸۸ و بایگانی شده در سر تیتر خبرها, سیاسی. شما میتوانید پاسخها به این مطلب را در این آدرس دنبال کنید RSS 2.0. شما میتوانید به پایین صفحه رفته و دیدگاه خود را ثبت کنید.

در ۲۸ آگوست ۲۰۰۸ مقاله ای با عنوان ” آن مرد آمد،آن مرد با درد آمد” در گفتنی ها وبگاه رسمی امیرفرشاد ابراهیمی درج شد که در آن از خروج مردی به نام سید رضا حسینی سخن گفته بود و از او به عنوان ناجی خود نام برده بود و اعتراف کرده بود که در سال ۷۱ که بازداشت شده بوده همین سیدرضا حسینی به عنوان بازجوی وی،او را از محکومیت نجات داده و تا میتوانسته سید رضا را به قله های انسانیت و شرف برده بوده است و حتی عکسی از او در زمان بستری بودن قرار میدهد که بعدها آنرا حذف میکند .امیرفرشاد ابراهیمی که در سناریو سازی تبحر ویژه ای دارد و بعد ها خواهیم گفت که چگونه به توسط همین سید رضا پایش برای سناریوسازی به پرونده قتل های زنجیره ای باز میشود و سید رضا مگوهای زیادی از این دوران دارد را به تفصیل شرح خواهیم داد در آن مقاله مدعی میشود به دیدار این ناجیش سید رضا شتافته که به گفته خود امیرفرشاد به کمکش نیاز داشته است پس از ۱۱ ماه سناریو به کلی تغییر میکند به شکلی که در ۲/۷/۲۰۰۹ امیرفرشاد مطالب قبلی را پاک میکند و سید رضا حسینی را به سیدرضاباباخانی تغییر میدهد اما فراموش کرده بود که اسناد زیادی از خود به جای گذاشته است

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=334 (توضیحات کامل آقای مصداقی در این رابطه)

و مدعی میشود یک لباس شخصی را در ایران به نام محمد رضا مدحی یا همان حاج رضا شجاعی را شناسایی کرده و اسنادی مشتمل بر پاسپورت و مدارک دیگر سفر را منتشر میکند و مدعی میشود این فرد به ایران دیپورت شده است و هم اکنون مشغول سرکوب مردم می باشد اما این اسناد به چه صورت به دست امیرفرشاد ابراهیمی افتاده است و چگونه شد که پس از ۱۱ ماه ناجیش و مردی که یکبار به عنوان فرمانده محور در جنگ و یک بار دیگر به عنوان بازجو، ناجیش میشود چطور یک دفعه لباس شخصی خائن شد و سر از ایران درآورد ماجرا بدین شرح است :

۱۹ بهمن ۱۳۸۶ با خروج محمد رضا مدحی(سیدرضا حسینی) از ایران بنا به دلایلی که در گزارش قبل به حضور هموطنان عزیز رسید نامبرده که در کشور تایلند به واسطه دسترسی و حمل اطلاعات زیاد که متعاقبا افشاء خواهد شد در خطر جانی قرار داشته است لذا مدتی بعد در تاریخ ۷/۸/۲۰۰۸ امیر فرشاد خود را به سید رضا حسینی میرساند و همان زمان ارتباطی بین او و محمدرضا مدحی(سیدرضاحسینی)مجددا پدید می آید و امیرفرشاد با ارائه مدارک زیر به سید رضا مدعی میشود که نماینده حقوق بشر و سازمان ملل است و میتواند برای وی ویزای اقامت از کشور آلمان دریافت کند از آنجایی که محمد رضا مدحی نمیخواسته پناهنده سیاسی شود زیرا با سوابق مسئولیتی بسیاری که وی داشته است اساسا چنانچه تصمیم به اخذ پناهندگی سیاسی میگرفت دیگر نیازی به وجود امیر فرشاد نبوده است و هر کشوری در اسرع وقت به وی پناهندگی سیاسی میدهد لذا از امیر فرشاد میخواهد تا ویزای تجاری آلمان را برای وی اخذ نماید و بابت اینکار ۲۰ هزار یورو به عنوان حق الوکاله دریافت می نماید







(امیر فرشاد با ارائه این مدارک مدعی شده بود که نماینده سازمان ملل و نماینده عالی حقوق بشر است)




(تصویر اصلی پاسپورت امیرفرشاد ابراهیمی که با آن وارد بانکوک شده است)

همانطور که قید شد در تاریخ ۷/۸/۲۰۰۸ وارد بانکوک میگردد و تا تاریخ ۱۸/۸/۲۰۰۸ در هتل هالی دی این سیلوم رد بانکوک ، اطاق ۱۹۴۷ ،۱۲ روز اقامت داشته است مطابق اسناد زیر:






(صورت حساب هتل محل اقامت امیر فرشاد ابراهیمی که توسط محمد رضا مدحی پرداخت گردیده است)

درمدارکی که در وبگاه خود منتشرکرده ومدعی شده است که پاسپورت محمدرضا مدحی جعلی است ابتدا اینکه آن مدرک پاسپورت نیست و افرادی که به تایلند مهاجرت نموده اند میدانند که این مجوز اقامت و تجارت میباشد



(تصویر اجازه اقامت و تجارت در کشور تایلند که آقای مدحی برای اخذ ویزای تجاری در آلمان به امیرفرشاد داده بود و وی با برش آن و درج تصویر نصفه از این سند مدعی بود که این یک پاسپورت جعلی است ضمنا محل درج نام و محلی که اجازه اقامت و کار را درج نموده است را با رنگ قرمز مشخص نموده ایم و امکان این وجود دارد که از سفارت تایلند در هر کشوری این مدرک استعلام گردد)

لذا این مدارک را از وی اخذ میکند به همراه نام کامل خانواده، که به آلمان برود و برای وی ویزای اقامت دریافت کند حتی در زمانی که در بانکوک اقامت داشته نیز به عنوان مشاور حقوقی سید رضاحسینی(محمد رضا مدحی) زمانی که فرزند سید رضا را جهت اخاذی میربایند در اداره پلیس حضور می یابد و به عنوان شهود مطالبی را عنوان میکند بنا بر اسناد زیر که دست خط وی می باشد:




(مدارک شکایت در پلیس بانکوک و حضور امیرفرشاد ابراهیمی به عنوان مشاور حقوقی محمدرضا مدحی)

و حتی یک قطعه سنگ الماس رنگی بسیار قیمتی به مبلغ بالغ بر ۵۰۰ هزار یورو به عنوان اینکه برای محمد رضا مدحی از این پس فعالیت نماید دریافت میکند



(تصویر شناسنامه سنگ الماس رنگی که امیرفرشاد ابراهیمی دریافت کرده و دست خط وی در آن موجود است ،به تاریخ ها دقت کنید)

سپس امیرفرشاد به آلمان باز میگردد و شروع به سناریو پردازی می نماید و اظهارمی دارد که چون شما دارای سوابق امنیتی هستید نمیتوانم برای شما اجازه اقامت دریافت نمایم و سیدرضا حسینی مبالغ پرداختی و الماس مربوطه را مطالبه می نماید و از آن پس امیرفرشاد ارتباط خود را قطع و شروع به سناریو پردازی می نماید که آقای مدحی نتیجتا در تاریخ ۸/۱۰/۲۰۰۸ به توسط سفارت اسپانیا در بانکوک با رایزنی اقتصادی و خرید ملک در اسپانیا اقدام به اخذ ویزا مینماید و سپس در مورخه ۲/۲/۲۰۰۹ وارد مادرید میگردد و در مورخه۱۹/۶/۲۰۰۹ به آلمان نقل مکان مینماید پس از مدتی استاندارمونیخ از وی درخواست مینماید تقاضای پناهندگی خود را تقدیم کند که آقای مدحی نمیپذیرد و اظهار میکند اگر ویزای اقامت نمیدهید من در کشور شما توقف نمیکنم



(مدرک درخواست مقامات مونیخ برای پناهندگی و عدم پذیرش محمدرضا مدحی)

و مدرک زیر نشان میدهد تاریخ ۲۰/۶/۲۰۰۹ نامبرده در بیمارستانی در هامبورگ بستری بوده است در همان ایامی که امیرفرشاد ادعا میکند که وی در ایران در حال سرکوب مردم است



مجدد ۱۵/۱۱/۲۰۰۹ نیز در آلمان بستری میشود




حال سناریوی مرد سناریوساز امیرفرشاد ابراهیمی که حتی مدعی میگردد محمد رضا مدحی با اعضای شاخص اپوزیسیون تماس برقرار نموده اما در تصویر بر روی اسنادی که روی میز بوده را مخدوش میکند تا مشخص نگردد ابتدا اینکه نامبردگان خارج نشینان بازرگان هستند و آن جلسه در بانکوک در هتل هیلتون ملنیوم برای معامله جواهرات بوده است از آنجایی که شغل پدری نامبرده جواهرات بوده و بدین واسطه در کنار فعالیت های دولتی همیشه نیز به این شغل مشغول بوده است که حتی شرکتی در ایران با نام رضا جم استونز داشته که توسط خانواده وی اداره می شده و مشخص نیست چرا امیر فرشاد این افراد را معرفی نمی نماید(افرادی که چهره آنها مخدوش شده است .البته در صورتی که این افراد رضایت داشته باشند ما چهره امحا نشده آنها را درج و معرفی می نماییم) و مدعی میگردد این موضوع از طریق پلیس فدرال امریکا در دست بررسیست با عنایت به اینکه دفتر اصلی شاخه آسیای اف بی ای و سی آی ای در بانوک مستقر می باشند و تمامی فعالیت های بازرگانی ایرانیان در تایلند پس از استعلام سوابق افراد ازسوی پلیس تایلند از این مراجع امکان پذیر است حال چگونه امکان دارد که پرونده سیدرضا حسینی(محمد رضا مدحی) در پلیس فدرال آمریکا در جریان باشد اما هیچگونه ممانعتی تا کنون نسبت به فعالیت های بازرگانی و اقامت نامبرده در تایلند و مصاحبه های متعدد وی با رسانه های دولتی و محلی و ترددهای مکرر بین اروپا و تایلند از سوی مراجع مذکور صورت نپذیرفته است.بدیهیست چنین شخصی با سوابق گذشته و پست های متعدد دولتی طبعا تحت نظر سرویس های امنیتی قرار خواهد گرفت حال اینکه عکس هایی که در آن جلسه معامله سنگ قیمتی در بانکوک گرفته شده بود و امیرفرشاد اوراقی که دال بر معامله سنگ بوده است را سانسور کرده است در زیر می آوریم






این نگاه متصور است که چون محمدرضا مدحی(سید رضا حسینی) دارای اطلاعات بسیار بالا و ارزشمندیست امیرفرشاد به وی نزدیک میشود تا اطلاعات مربوط به وی را جمع آوری نماید با مدارک جعلی که ارائه میکند مدعی میشود نماینده سازمان ملل است و میتواند برای افراد در کشورها اقامت بگیرد بدین ترتیب مدارک وی اعم از پاسپورت و اجازه تجارت همچنین کپی مدارک پاسپورت اعضا خانواده محمدرضامدحی را اخذ میکند و بعدها به دلیل بسترسازی برای بایکوت خبری و سم پاشی برعلیه محمدرضا مدحی سناریویی مضحک میسازد که اگر احیانا محمدرضا مدحی در شرایطی که امنیتش به طور کامل از سوی کشور ثالثی تامین شد حرکت دفاعی و ضد تهاجمی بر علیه وی پدید بیاید و از وی در اذهان یک لباس شخصی فاسد و جاسوس ساخته شود که اگر اطلاعات مهمی را افشا کرد مردم به دلیل ترس یا ابهام در شخصیت وی آن را نپذیرند و اگر پذیرفتند آن بازتاب و قدرت هضم لازمه را نداشته باشد در انتهای گزارش یاد آور میشویم در رابطه با جریان پرستاری که مطرح شده بود که سید رضا آنرا ربوده و به آن تجاوز نموده است سند زیر نشان دهنده این است که آن یک پرونده ملی بوده است و مهشید مجاوری پرستار بیمارستان مهر بخش دیپلمات بنا به اظهار نظر مقام قضایی متهم به شنود مسائل سری کشور و وارد نمودن ابزار شنود به کشوربوده است که سند زیر نشان میدهد که آقای محمدرضا مدحی در پرونده دخل و تصرفی نداشته بلکه قوه قضاییه دستور دستگیری وی را آنهم تحت نظارت یک نهاد دیگر به نام بازرسی قوه قضائیه و حفاظت داخلی قوه قضائیه صادر میکند



امیدواریم آقای امیرفرشاد ابراهیمی اینبار بدون سناریوسازی و مانند این گزارش با اسناد و مدارک ثابت نماید که این اعمال را از روی عدم آگاهی انجام داده است نه به دستور جمهوری اسلامی برای تخریب مقام امنیتی که دارای اخبار ارزشمندی بوده و افشای این اخبار میتواند ضربه محکمی بر پیکره پوسیده این ظالمین باشد امیدواریم آقای ابراهیمی پاسخگو باشد هرچند که این همه مدارک مجالی برای پاسخ نخواهد گذاشت ولی نه با سناریوسازی و اخباری با منابع سیاه که دسترسی به انها ممکن نباشد همچنین با توجه به این هجم مدارک مستندی که از نظر گذشت باید پاسخگو باشد که چه شخص یا اشخاصی از بایکوت و تخریب آقای محمدرضا مدحی(سیدرضا حسینی)سود میبرند و مشتاقند که مردم با بدبینی ،افشاگریهای این مقام سابق امنیتی را نپذیرند

آقای امیرفرشاد ابراهیمی جریان ۵۰۰ هزار یورو چیست؟ اگر آقای مدحی جاسوس است این مدارک چیست؟شفاف سازی لطفا!

آقای امیرفرشاد ابراهیمی جریان ۵۰۰ هزار یورو چیست؟ اگر آقای مدحی جاسوس است این مدارک چیست؟شفاف سازی لطفا!

نویسنده گیتی آرین در دی ۱۶م, ۱۳۸۸ و بایگانی شده در سر تیتر خبرها, سیاسی. شما میتوانید پاسخها به این مطلب را در این آدرس دنبال کنید RSS 2.0. شما میتوانید به پایین صفحه رفته و دیدگاه خود را ثبت کنید.

در ۲۸ آگوست ۲۰۰۸ مقاله ای با عنوان ” آن مرد آمد،آن مرد با درد آمد” در گفتنی ها وبگاه رسمی امیرفرشاد ابراهیمی درج شد که در آن از خروج مردی به نام سید رضا حسینی سخن گفته بود و از او به عنوان ناجی خود نام برده بود و اعتراف کرده بود که در سال ۷۱ که بازداشت شده بوده همین سیدرضا حسینی به عنوان بازجوی وی،او را از محکومیت نجات داده و تا میتوانسته سید رضا را به قله های انسانیت و شرف برده بوده است و حتی عکسی از او در زمان بستری بودن قرار میدهد که بعدها آنرا حذف میکند .امیرفرشاد ابراهیمی که در سناریو سازی تبحر ویژه ای دارد و بعد ها خواهیم گفت که چگونه به توسط همین سید رضا پایش برای سناریوسازی به پرونده قتل های زنجیره ای باز میشود و سید رضا مگوهای زیادی از این دوران دارد را به تفصیل شرح خواهیم داد در آن مقاله مدعی میشود به دیدار این ناجیش سید رضا شتافته که به گفته خود امیرفرشاد به کمکش نیاز داشته است پس از ۱۱ ماه سناریو به کلی تغییر میکند به شکلی که در ۲/۷/۲۰۰۹ امیرفرشاد مطالب قبلی را پاک میکند و سید رضا حسینی را به سیدرضاباباخانی تغییر میدهد اما فراموش کرده بود که اسناد زیادی از خود به جای گذاشته است

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=334 (توضیحات کامل آقای مصداقی در این رابطه)

و مدعی میشود یک لباس شخصی را در ایران به نام محمد رضا مدحی یا همان حاج رضا شجاعی را شناسایی کرده و اسنادی مشتمل بر پاسپورت و مدارک دیگر سفر را منتشر میکند و مدعی میشود این فرد به ایران دیپورت شده است و هم اکنون مشغول سرکوب مردم می باشد اما این اسناد به چه صورت به دست امیرفرشاد ابراهیمی افتاده است و چگونه شد که پس از ۱۱ ماه ناجیش و مردی که یکبار به عنوان فرمانده محور در جنگ و یک بار دیگر به عنوان بازجو، ناجیش میشود چطور یک دفعه لباس شخصی خائن شد و سر از ایران درآورد ماجرا بدین شرح است :

۱۹ بهمن ۱۳۸۶ با خروج محمد رضا مدحی(سیدرضا حسینی) از ایران بنا به دلایلی که در گزارش قبل به حضور هموطنان عزیز رسید نامبرده که در کشور تایلند به واسطه دسترسی و حمل اطلاعات زیاد که متعاقبا افشاء خواهد شد در خطر جانی قرار داشته است لذا مدتی بعد در تاریخ ۷/۸/۲۰۰۸ امیر فرشاد خود را به سید رضا حسینی میرساند و همان زمان ارتباطی بین او و محمدرضا مدحی(سیدرضاحسینی)مجددا پدید می آید و امیرفرشاد با ارائه مدارک زیر به سید رضا مدعی میشود که نماینده حقوق بشر و سازمان ملل است و میتواند برای وی ویزای اقامت از کشور آلمان دریافت کند از آنجایی که محمد رضا مدحی نمیخواسته پناهنده سیاسی شود زیرا با سوابق مسئولیتی بسیاری که وی داشته است اساسا چنانچه تصمیم به اخذ پناهندگی سیاسی میگرفت دیگر نیازی به وجود امیر فرشاد نبوده است و هر کشوری در اسرع وقت به وی پناهندگی سیاسی میدهد لذا از امیر فرشاد میخواهد تا ویزای تجاری آلمان را برای وی اخذ نماید و بابت اینکار ۲۰ هزار یورو به عنوان حق الوکاله دریافت می نماید







(امیر فرشاد با ارائه این مدارک مدعی شده بود که نماینده سازمان ملل و نماینده عالی حقوق بشر است)




(تصویر اصلی پاسپورت امیرفرشاد ابراهیمی که با آن وارد بانکوک شده است)

همانطور که قید شد در تاریخ ۷/۸/۲۰۰۸ وارد بانکوک میگردد و تا تاریخ ۱۸/۸/۲۰۰۸ در هتل هالی دی این سیلوم رد بانکوک ، اطاق ۱۹۴۷ ،۱۲ روز اقامت داشته است مطابق اسناد زیر:






(صورت حساب هتل محل اقامت امیر فرشاد ابراهیمی که توسط محمد رضا مدحی پرداخت گردیده است)

درمدارکی که در وبگاه خود منتشرکرده ومدعی شده است که پاسپورت محمدرضا مدحی جعلی است ابتدا اینکه آن مدرک پاسپورت نیست و افرادی که به تایلند مهاجرت نموده اند میدانند که این مجوز اقامت و تجارت میباشد



(تصویر اجازه اقامت و تجارت در کشور تایلند که آقای مدحی برای اخذ ویزای تجاری در آلمان به امیرفرشاد داده بود و وی با برش آن و درج تصویر نصفه از این سند مدعی بود که این یک پاسپورت جعلی است ضمنا محل درج نام و محلی که اجازه اقامت و کار را درج نموده است را با رنگ قرمز مشخص نموده ایم و امکان این وجود دارد که از سفارت تایلند در هر کشوری این مدرک استعلام گردد)

لذا این مدارک را از وی اخذ میکند به همراه نام کامل خانواده، که به آلمان برود و برای وی ویزای اقامت دریافت کند حتی در زمانی که در بانکوک اقامت داشته نیز به عنوان مشاور حقوقی سید رضاحسینی(محمد رضا مدحی) زمانی که فرزند سید رضا را جهت اخاذی میربایند در اداره پلیس حضور می یابد و به عنوان شهود مطالبی را عنوان میکند بنا بر اسناد زیر که دست خط وی می باشد:




(مدارک شکایت در پلیس بانکوک و حضور امیرفرشاد ابراهیمی به عنوان مشاور حقوقی محمدرضا مدحی)

و حتی یک قطعه سنگ الماس رنگی بسیار قیمتی به مبلغ بالغ بر ۵۰۰ هزار یورو به عنوان اینکه برای محمد رضا مدحی از این پس فعالیت نماید دریافت میکند



(تصویر شناسنامه سنگ الماس رنگی که امیرفرشاد ابراهیمی دریافت کرده و دست خط وی در آن موجود است ،به تاریخ ها دقت کنید)

سپس امیرفرشاد به آلمان باز میگردد و شروع به سناریو پردازی می نماید و اظهارمی دارد که چون شما دارای سوابق امنیتی هستید نمیتوانم برای شما اجازه اقامت دریافت نمایم و سیدرضا حسینی مبالغ پرداختی و الماس مربوطه را مطالبه می نماید و از آن پس امیرفرشاد ارتباط خود را قطع و شروع به سناریو پردازی می نماید که آقای مدحی نتیجتا در تاریخ ۸/۱۰/۲۰۰۸ به توسط سفارت اسپانیا در بانکوک با رایزنی اقتصادی و خرید ملک در اسپانیا اقدام به اخذ ویزا مینماید و سپس در مورخه ۲/۲/۲۰۰۹ وارد مادرید میگردد و در مورخه۱۹/۶/۲۰۰۹ به آلمان نقل مکان مینماید پس از مدتی استاندارمونیخ از وی درخواست مینماید تقاضای پناهندگی خود را تقدیم کند که آقای مدحی نمیپذیرد و اظهار میکند اگر ویزای اقامت نمیدهید من در کشور شما توقف نمیکنم



(مدرک درخواست مقامات مونیخ برای پناهندگی و عدم پذیرش محمدرضا مدحی)

و مدرک زیر نشان میدهد تاریخ ۲۰/۶/۲۰۰۹ نامبرده در بیمارستانی در هامبورگ بستری بوده است در همان ایامی که امیرفرشاد ادعا میکند که وی در ایران در حال سرکوب مردم است



مجدد ۱۵/۱۱/۲۰۰۹ نیز در آلمان بستری میشود




حال سناریوی مرد سناریوساز امیرفرشاد ابراهیمی که حتی مدعی میگردد محمد رضا مدحی با اعضای شاخص اپوزیسیون تماس برقرار نموده اما در تصویر بر روی اسنادی که روی میز بوده را مخدوش میکند تا مشخص نگردد ابتدا اینکه نامبردگان خارج نشینان بازرگان هستند و آن جلسه در بانکوک در هتل هیلتون ملنیوم برای معامله جواهرات بوده است از آنجایی که شغل پدری نامبرده جواهرات بوده و بدین واسطه در کنار فعالیت های دولتی همیشه نیز به این شغل مشغول بوده است که حتی شرکتی در ایران با نام رضا جم استونز داشته که توسط خانواده وی اداره می شده و مشخص نیست چرا امیر فرشاد این افراد را معرفی نمی نماید(افرادی که چهره آنها مخدوش شده است .البته در صورتی که این افراد رضایت داشته باشند ما چهره امحا نشده آنها را درج و معرفی می نماییم) و مدعی میگردد این موضوع از طریق پلیس فدرال امریکا در دست بررسیست با عنایت به اینکه دفتر اصلی شاخه آسیای اف بی ای و سی آی ای در بانوک مستقر می باشند و تمامی فعالیت های بازرگانی ایرانیان در تایلند پس از استعلام سوابق افراد ازسوی پلیس تایلند از این مراجع امکان پذیر است حال چگونه امکان دارد که پرونده سیدرضا حسینی(محمد رضا مدحی) در پلیس فدرال آمریکا در جریان باشد اما هیچگونه ممانعتی تا کنون نسبت به فعالیت های بازرگانی و اقامت نامبرده در تایلند و مصاحبه های متعدد وی با رسانه های دولتی و محلی و ترددهای مکرر بین اروپا و تایلند از سوی مراجع مذکور صورت نپذیرفته است.بدیهیست چنین شخصی با سوابق گذشته و پست های متعدد دولتی طبعا تحت نظر سرویس های امنیتی قرار خواهد گرفت حال اینکه عکس هایی که در آن جلسه معامله سنگ قیمتی در بانکوک گرفته شده بود و امیرفرشاد اوراقی که دال بر معامله سنگ بوده است را سانسور کرده است در زیر می آوریم






این نگاه متصور است که چون محمدرضا مدحی(سید رضا حسینی) دارای اطلاعات بسیار بالا و ارزشمندیست امیرفرشاد به وی نزدیک میشود تا اطلاعات مربوط به وی را جمع آوری نماید با مدارک جعلی که ارائه میکند مدعی میشود نماینده سازمان ملل است و میتواند برای افراد در کشورها اقامت بگیرد بدین ترتیب مدارک وی اعم از پاسپورت و اجازه تجارت همچنین کپی مدارک پاسپورت اعضا خانواده محمدرضامدحی را اخذ میکند و بعدها به دلیل بسترسازی برای بایکوت خبری و سم پاشی برعلیه محمدرضا مدحی سناریویی مضحک میسازد که اگر احیانا محمدرضا مدحی در شرایطی که امنیتش به طور کامل از سوی کشور ثالثی تامین شد حرکت دفاعی و ضد تهاجمی بر علیه وی پدید بیاید و از وی در اذهان یک لباس شخصی فاسد و جاسوس ساخته شود که اگر اطلاعات مهمی را افشا کرد مردم به دلیل ترس یا ابهام در شخصیت وی آن را نپذیرند و اگر پذیرفتند آن بازتاب و قدرت هضم لازمه را نداشته باشد در انتهای گزارش یاد آور میشویم در رابطه با جریان پرستاری که مطرح شده بود که سید رضا آنرا ربوده و به آن تجاوز نموده است سند زیر نشان دهنده این است که آن یک پرونده ملی بوده است و مهشید مجاوری پرستار بیمارستان مهر بخش دیپلمات بنا به اظهار نظر مقام قضایی متهم به شنود مسائل سری کشور و وارد نمودن ابزار شنود به کشوربوده است که سند زیر نشان میدهد که آقای محمدرضا مدحی در پرونده دخل و تصرفی نداشته بلکه قوه قضاییه دستور دستگیری وی را آنهم تحت نظارت یک نهاد دیگر به نام بازرسی قوه قضائیه و حفاظت داخلی قوه قضائیه صادر میکند



امیدواریم آقای امیرفرشاد ابراهیمی اینبار بدون سناریوسازی و مانند این گزارش با اسناد و مدارک ثابت نماید که این اعمال را از روی عدم آگاهی انجام داده است نه به دستور جمهوری اسلامی برای تخریب مقام امنیتی که دارای اخبار ارزشمندی بوده و افشای این اخبار میتواند ضربه محکمی بر پیکره پوسیده این ظالمین باشد امیدواریم آقای ابراهیمی پاسخگو باشد هرچند که این همه مدارک مجالی برای پاسخ نخواهد گذاشت ولی نه با سناریوسازی و اخباری با منابع سیاه که دسترسی به انها ممکن نباشد همچنین با توجه به این هجم مدارک مستندی که از نظر گذشت باید پاسخگو باشد که چه شخص یا اشخاصی از بایکوت و تخریب آقای محمدرضا مدحی(سیدرضا حسینی)سود میبرند و مشتاقند که مردم با بدبینی ،افشاگریهای این مقام سابق امنیتی را نپذیرند

درخواست صدور حکم بازداشت بین المللی برای خامنه ای

Image and video hosting by TinyPic