Thursday, November 19, 2009

گزارش آرش سیگارچی از استقبال سرد مردم تبریز از احمدینژاددر صدای آمریکا

گزارش آرش سیگارچی از استقبال سرد مردم تبریز از احمدینژاددر صدای آمریکا

گزارش آرش سیگارچی از استقبال سرد مردم تبریز از احمدینژاددر صدای آمریکا

گزارش آرش سیگارچی از استقبال سرد مردم تبریز از احمدینژاددر صدای آمریکا

احمدی‌ نژاد: همه با هم به جهنم سقوط خواهند کرد


خبرگزاری حکومتی مهر: رئیس جمهور عصر پنجشنبه در دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران استان آذربایجان شرقی با تاکید بر اینکه امروز خانواده شهدا و ملت ایران قوی تر، مومن تر و وفادارتر از 30 سال قبل پای انقلاب ایستاده است، به طوری که یک سر سوزن هم از آن عقب نشینی نخواهد کرد گفت: اگر کسی در گوشه و کنار هم خیال می کند که ملت ایران راه نورانی شهدا را کنار می گذارد سخت در اشتباه است زیرا ملت ایران این راه نورانی را ادامه خواهند داد. کسانی که خیال می کردند با تحریم، جنگ و فتنه می توانند جلوی این راه نورانی را بگیرند، در آستانه سقوط به جهنم اند. انشاء الله همه آنها با هم به جهنم سقوط خواهند کرد.

احمدی‌ نژاد: همه با هم به جهنم سقوط خواهند کرد


خبرگزاری حکومتی مهر: رئیس جمهور عصر پنجشنبه در دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران استان آذربایجان شرقی با تاکید بر اینکه امروز خانواده شهدا و ملت ایران قوی تر، مومن تر و وفادارتر از 30 سال قبل پای انقلاب ایستاده است، به طوری که یک سر سوزن هم از آن عقب نشینی نخواهد کرد گفت: اگر کسی در گوشه و کنار هم خیال می کند که ملت ایران راه نورانی شهدا را کنار می گذارد سخت در اشتباه است زیرا ملت ایران این راه نورانی را ادامه خواهند داد. کسانی که خیال می کردند با تحریم، جنگ و فتنه می توانند جلوی این راه نورانی را بگیرند، در آستانه سقوط به جهنم اند. انشاء الله همه آنها با هم به جهنم سقوط خواهند کرد.

احمدی‌ نژاد: همه با هم به جهنم سقوط خواهند کرد


خبرگزاری حکومتی مهر: رئیس جمهور عصر پنجشنبه در دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران استان آذربایجان شرقی با تاکید بر اینکه امروز خانواده شهدا و ملت ایران قوی تر، مومن تر و وفادارتر از 30 سال قبل پای انقلاب ایستاده است، به طوری که یک سر سوزن هم از آن عقب نشینی نخواهد کرد گفت: اگر کسی در گوشه و کنار هم خیال می کند که ملت ایران راه نورانی شهدا را کنار می گذارد سخت در اشتباه است زیرا ملت ایران این راه نورانی را ادامه خواهند داد. کسانی که خیال می کردند با تحریم، جنگ و فتنه می توانند جلوی این راه نورانی را بگیرند، در آستانه سقوط به جهنم اند. انشاء الله همه آنها با هم به جهنم سقوط خواهند کرد.

احمدی‌ نژاد: همه با هم به جهنم سقوط خواهند کرد


خبرگزاری حکومتی مهر: رئیس جمهور عصر پنجشنبه در دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران استان آذربایجان شرقی با تاکید بر اینکه امروز خانواده شهدا و ملت ایران قوی تر، مومن تر و وفادارتر از 30 سال قبل پای انقلاب ایستاده است، به طوری که یک سر سوزن هم از آن عقب نشینی نخواهد کرد گفت: اگر کسی در گوشه و کنار هم خیال می کند که ملت ایران راه نورانی شهدا را کنار می گذارد سخت در اشتباه است زیرا ملت ایران این راه نورانی را ادامه خواهند داد. کسانی که خیال می کردند با تحریم، جنگ و فتنه می توانند جلوی این راه نورانی را بگیرند، در آستانه سقوط به جهنم اند. انشاء الله همه آنها با هم به جهنم سقوط خواهند کرد.

ارسال دوباره پیامک تهدیدآمیز؛ وحشت رژیم از تظاهرات 16 آذر



سایت تابناک: در حالی که در روزهای پیش از سیزده آبان امسال، پیامک‌‌های هشداری درباره حضور نیافتن مردم در تجمعات برای برخی مشترکان فرستاده شده بود، بار دیگر، در روزهای اخیر، این پیامک‌ها برای برخی ديگر از مردم فرستاده شده است.در یک هفته گذشته، پیامک‌هایی هشدارآمیز با مضمون این که «مخاطب مورد نظر، شما به دلیل حضور در تجمعات سیاسی پس از انتخابات شناسایی شده‌اید و باید از ادامه این حضورها سر باز زنید» فرستاده شده است. برخی از دریافت‌کنندگان این پیامک که شغل‌های ساده اجتماعی دارند، با ابراز تعجب از چنین پیامکی، نسبت به دريافت آن اظهار نگراني کرده‌اند. یک کارگر نانوایی که این پیامک برای او در یکی از شهرهای جنوبی استان خوزستان فرستاده شده، گفته است: من سال‌‌هاست به تهران نرفته‌‌ام، تعجب می‌کنم که این پیامک ناشناس که محتوایی امنیتی دارد، چگونه برای من فرستاده شده است؟! گفتنی است، با توجه به این که این پیامک‌ها برای تلفن‌های همراه اول با کد خوزستان فرستاده شده، احتمال می‌رود که از راه خطوط تلفن برخی مشترکان مرکزنشین (وزارت بدنام اطلاعات) برای آنان فرستاده شده باشد.

ارسال دوباره پیامک تهدیدآمیز؛ وحشت رژیم از تظاهرات 16 آذر



سایت تابناک: در حالی که در روزهای پیش از سیزده آبان امسال، پیامک‌‌های هشداری درباره حضور نیافتن مردم در تجمعات برای برخی مشترکان فرستاده شده بود، بار دیگر، در روزهای اخیر، این پیامک‌ها برای برخی ديگر از مردم فرستاده شده است.در یک هفته گذشته، پیامک‌هایی هشدارآمیز با مضمون این که «مخاطب مورد نظر، شما به دلیل حضور در تجمعات سیاسی پس از انتخابات شناسایی شده‌اید و باید از ادامه این حضورها سر باز زنید» فرستاده شده است. برخی از دریافت‌کنندگان این پیامک که شغل‌های ساده اجتماعی دارند، با ابراز تعجب از چنین پیامکی، نسبت به دريافت آن اظهار نگراني کرده‌اند. یک کارگر نانوایی که این پیامک برای او در یکی از شهرهای جنوبی استان خوزستان فرستاده شده، گفته است: من سال‌‌هاست به تهران نرفته‌‌ام، تعجب می‌کنم که این پیامک ناشناس که محتوایی امنیتی دارد، چگونه برای من فرستاده شده است؟! گفتنی است، با توجه به این که این پیامک‌ها برای تلفن‌های همراه اول با کد خوزستان فرستاده شده، احتمال می‌رود که از راه خطوط تلفن برخی مشترکان مرکزنشین (وزارت بدنام اطلاعات) برای آنان فرستاده شده باشد.

ارسال دوباره پیامک تهدیدآمیز؛ وحشت رژیم از تظاهرات 16 آذر



سایت تابناک: در حالی که در روزهای پیش از سیزده آبان امسال، پیامک‌‌های هشداری درباره حضور نیافتن مردم در تجمعات برای برخی مشترکان فرستاده شده بود، بار دیگر، در روزهای اخیر، این پیامک‌ها برای برخی ديگر از مردم فرستاده شده است.در یک هفته گذشته، پیامک‌هایی هشدارآمیز با مضمون این که «مخاطب مورد نظر، شما به دلیل حضور در تجمعات سیاسی پس از انتخابات شناسایی شده‌اید و باید از ادامه این حضورها سر باز زنید» فرستاده شده است. برخی از دریافت‌کنندگان این پیامک که شغل‌های ساده اجتماعی دارند، با ابراز تعجب از چنین پیامکی، نسبت به دريافت آن اظهار نگراني کرده‌اند. یک کارگر نانوایی که این پیامک برای او در یکی از شهرهای جنوبی استان خوزستان فرستاده شده، گفته است: من سال‌‌هاست به تهران نرفته‌‌ام، تعجب می‌کنم که این پیامک ناشناس که محتوایی امنیتی دارد، چگونه برای من فرستاده شده است؟! گفتنی است، با توجه به این که این پیامک‌ها برای تلفن‌های همراه اول با کد خوزستان فرستاده شده، احتمال می‌رود که از راه خطوط تلفن برخی مشترکان مرکزنشین (وزارت بدنام اطلاعات) برای آنان فرستاده شده باشد.

ارسال دوباره پیامک تهدیدآمیز؛ وحشت رژیم از تظاهرات 16 آذر



سایت تابناک: در حالی که در روزهای پیش از سیزده آبان امسال، پیامک‌‌های هشداری درباره حضور نیافتن مردم در تجمعات برای برخی مشترکان فرستاده شده بود، بار دیگر، در روزهای اخیر، این پیامک‌ها برای برخی ديگر از مردم فرستاده شده است.در یک هفته گذشته، پیامک‌هایی هشدارآمیز با مضمون این که «مخاطب مورد نظر، شما به دلیل حضور در تجمعات سیاسی پس از انتخابات شناسایی شده‌اید و باید از ادامه این حضورها سر باز زنید» فرستاده شده است. برخی از دریافت‌کنندگان این پیامک که شغل‌های ساده اجتماعی دارند، با ابراز تعجب از چنین پیامکی، نسبت به دريافت آن اظهار نگراني کرده‌اند. یک کارگر نانوایی که این پیامک برای او در یکی از شهرهای جنوبی استان خوزستان فرستاده شده، گفته است: من سال‌‌هاست به تهران نرفته‌‌ام، تعجب می‌کنم که این پیامک ناشناس که محتوایی امنیتی دارد، چگونه برای من فرستاده شده است؟! گفتنی است، با توجه به این که این پیامک‌ها برای تلفن‌های همراه اول با کد خوزستان فرستاده شده، احتمال می‌رود که از راه خطوط تلفن برخی مشترکان مرکزنشین (وزارت بدنام اطلاعات) برای آنان فرستاده شده باشد.

بازداشت گسترده فعالان دانشجويی در آستانه 16 آذر


بنا به گزارشهای رسیده، ماموران امنیتی رژیم امروز پنج شنبه شماری از فعالان دانشجويی را در چند شهر ایران بازداشت کرده اند.

به گزارش فعالان حقوق‌بشر در ایران، دو تن از فعالین دانشجویی و از اعضای دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران عصر امروز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

ماموران امنیتی سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ را پس از بازداشت به خانه برده و بعد از تفتیش منزل وسائل شخصی‌شان را نیز همراه خود برده‌اند.

گفته می‌شود چندین تن دیگر نیز بازداشت شده‌اند که خبرهای تکمیلی ارسال خواهد شد.


بازداشت دو دانشجو در تبریز

دو تن از فعالین دانشجویی دانشگاه آزد تبریز به نام‌های رسول عالی

بازداشت گسترده فعالان دانشجويی در آستانه 16 آذر


بنا به گزارشهای رسیده، ماموران امنیتی رژیم امروز پنج شنبه شماری از فعالان دانشجويی را در چند شهر ایران بازداشت کرده اند.

به گزارش فعالان حقوق‌بشر در ایران، دو تن از فعالین دانشجویی و از اعضای دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران عصر امروز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

ماموران امنیتی سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ را پس از بازداشت به خانه برده و بعد از تفتیش منزل وسائل شخصی‌شان را نیز همراه خود برده‌اند.

گفته می‌شود چندین تن دیگر نیز بازداشت شده‌اند که خبرهای تکمیلی ارسال خواهد شد.


بازداشت دو دانشجو در تبریز

دو تن از فعالین دانشجویی دانشگاه آزد تبریز به نام‌های رسول عالی

بازداشت گسترده فعالان دانشجويی در آستانه 16 آذر


بنا به گزارشهای رسیده، ماموران امنیتی رژیم امروز پنج شنبه شماری از فعالان دانشجويی را در چند شهر ایران بازداشت کرده اند.

به گزارش فعالان حقوق‌بشر در ایران، دو تن از فعالین دانشجویی و از اعضای دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران عصر امروز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

ماموران امنیتی سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ را پس از بازداشت به خانه برده و بعد از تفتیش منزل وسائل شخصی‌شان را نیز همراه خود برده‌اند.

گفته می‌شود چندین تن دیگر نیز بازداشت شده‌اند که خبرهای تکمیلی ارسال خواهد شد.


بازداشت دو دانشجو در تبریز

دو تن از فعالین دانشجویی دانشگاه آزد تبریز به نام‌های رسول عالی

بازداشت گسترده فعالان دانشجويی در آستانه 16 آذر


بنا به گزارشهای رسیده، ماموران امنیتی رژیم امروز پنج شنبه شماری از فعالان دانشجويی را در چند شهر ایران بازداشت کرده اند.

به گزارش فعالان حقوق‌بشر در ایران، دو تن از فعالین دانشجویی و از اعضای دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران عصر امروز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

ماموران امنیتی سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ را پس از بازداشت به خانه برده و بعد از تفتیش منزل وسائل شخصی‌شان را نیز همراه خود برده‌اند.

گفته می‌شود چندین تن دیگر نیز بازداشت شده‌اند که خبرهای تکمیلی ارسال خواهد شد.


بازداشت دو دانشجو در تبریز

دو تن از فعالین دانشجویی دانشگاه آزد تبریز به نام‌های رسول عالی

ما يك "ملت" هستيم! آقاي اوباما با "كودتاچيان" به جايي نمي رسد!/ بابك داد


مريم هفته قبل پاي كامپيوترش در "تورنتو" از شدت بي خوابي بيهوش شد و سرش روي كيبورد افتاد و خوابيد. بعد از چندين ساعت كار براي ترجمه اخبار جنش سبز و مقالات تحليلي كه از ايران بدست مي آورد تا در وبلاگش منتشر كند. وبلاگ نويسي درباره مسائل ايران، "شغل" مريم نيست، "عشق" اوست. عشقش به ايران و ايرانيان و اين كار را بدون انتفاع مادي انجام مي دهد. و جالب است كه او حتي نمي تواند فارسي حرف بزند، زيرا از كودكي از ايران رفته است ولي خود را يك "ايراني" مي داند و چنين نيز هست. او مي خواهد دنيا را از آنچه درون كشورش مي گذرد باخبر كند. مريم يك دختر ايراني است كه در فيس بوك شرح اين بيخوابي اش را برايم نوشت. ما در دو سوي كره خاكي، يك فهم مشترك از ايران داريم. اگرچه او بلد نيست فارسي حرف بزند يا بنويسد، اما ترجمه متون فارسي به انگليسي را به خوبي و با تسلط انجام مي دهد و دلش با مردم ايران است. مريم در 5 سالگي ايران را ترك كرده و سالهاست يك شهروند كانادايي است. اما جنبش سبز، درون وجود او را هم در آن سوي جهان سبز كرده و الان چند ماه است مرتب درباره ايرانيان و حركت سبزشان مي نويسد و ترجمه مي كند و اطلاع رساني مي كند.

سئوال: چه چيزي باعث شده مريم چنين شور و شوقي پيدا كند و تا سرحد بيهوش شدن پاي كامپيوترش بنشيند و اخبار و گزارشها و تحليل هاي فارسي جنبش سبز را به انگليسي ترجمه و در وبلاگش منتشر كند؟ جوابش دشوار نيست.

ما ايرانيان حتي وقتي مثل "مريم" از 5 سالگي ايران را ترك كرده باشيم، هنوز و هنوز عضوي از يك "ملت" هستيم. ملت بودن ما هزاران معنا دارد. يكي اينكه اگر هزار تكه مان كنند و بر چهار قلعه دنيا و دروازه هاي شهر بر دارمان كنند و جسم مان را هم بسوزانند، باز هم "باد صبا" خاكستر وجودمان را به وحدت مي رساند و به يك جايمان مي برد و دوباره مجتمع مي شويم. دوباره يك ملت مي شويم. باز هم روح واحد ملي در ما دميده مي شود و دوباره زنده مي شويم. سالهاست چنين كرده اند تا از ملت ما "اقوام مهاجر بدبختي" بسازند كه ناگزير از ترك وطن شده اند و در كشورهاي ديگر مهاجرند، اما به محض دميدن يك جوانه سبز، يك ساقه سبز، دوباره روح ملي در همه ميليونها مهاجر ايراني دور از وطن سبز مي شود و همه ما "ما" مي شويم. شاهد اين مدعا ميليونها ايراني مهاجر از وطن كه هنوز تا كورسوي نور اميدي مي بينند، دلشان از مهر ايران لبريز مي شود. مهر مام ميهن، فقط در يك "ملت" چنين معجزه مسيحايي دارد.

ديوار برلين 28 سال ميان آلماني ها در شرق و غرب شهر بزرگ برلين فاصله انداخت. زنان و شوهران، خواهران و برادران و والدين و فرزندان و عشاق بسياري را از يكديگر دور ساخت، اما جز با اراده و همت و جز با كشش عاشقانه خود آنها نسبت به همديگر، آن ديوار آهنين فرو نريخت و از ميان برداشته نشد. اكنون سالهاست در جامعه ايراني، حاكمان چنان ديواري ميان ملت ما برپا كرده اند و با تقسيم ايرانيان به خارج نشين و داخل نشين (!) سعي دارند "شيرازه ملي" ما را از بين ببرند. خارج نشين ها و داخل نشينان را به دسته هاي فقير و غني! خودي و غير خودي! حزب اللهي و عادي! تقسيم كرده اند و سالهاست ديواري نامرئي ميان خانواده هاي ايراني بي شماري برپا كرده اند تا بذر بدبيني و حسادت و سوء تفاهم و دوري و بدفهمي را در ميان "اين چند شقه هاي يك ملت" دامن بزنند و نانش را بخورند. سالهاست پدري نمي بينيد مگر آنكه در آتش هجران فرزندي دور از وطن مي سوزد. كسي را نمي بينيد مگر آنكه خواهري و برادري را در آنسوي اين ديوار نامرئي چشم براه دارد. مادري را نمي بينيد مگر آنكه براي سعادت فرزندش به "سفر بي بازگشت" او رضايت داده و يا نوه هايش را، عروس يا دامادش را هرگز نديده است. سالهاست ميليونها نفر را در اين سو و آنسوي اين ديوار عظيم پراكنده كرده اند تا اين ملت را از "ملت" بودن تهي كنند. اما آيا توانسته اند؟ آيا مي توانند؟

ميليونها ايراني كه سالهاست در پس يك ديوار بزرگ، بزرگتر از ديوار برلين از همديگر جدا افتاده اند و قرار ندارند اين هجران تلخ را جز با دستان خويش به سر بياورند. سالهاست نتوانسته اند روح ملت بودن ما را پايمال كنند، بميرانند و از بين ببرند. و براي همين است كه بعد از سالها سوزاندن شاخه هاي جوانمان، دوباره سبز مي شويم، دوباره مي روييم و دوباره بارور مي شويم، حتي وقتي "مريمي" باشيم كه فارسي حرف نمي زند، اما با افتخار مي نويسد "من ايرانيم" و تا صبح براي ترجمه مطلبي درباره هموطن كُرد خود "احسان فتاحيان" بيدار مي ماند تا مگر از اعدامش جلوگيري شود و روز بعد از شدت ناراحتي اعدام احسان، پاي كامپيوتر بيهوش مي شود.

با تمام سختي هاي اين سالها، روح ملي ما زنده است. روحي مغرور، خودساخته و متكي به خويش. چيزي كه كودتاچيان سعي دارند با تجاوزها و سركوبها و اعدامها لگدمالش كنند و آن را از بين ببرند. شايد اين ناشي از همين روح باعزت و غرور ملي ما ايرانيان است كه نمي توانيم حقوق خود را از غربي ها و كشورهاي دنيا مطالبه كنيم و نمي توانيم چشم ياري به آنها بدوزيم. هرچند وقتي كه مثل تمام اين سالها، استخوان در گلو و زخم بر دل داشته و داريم. اما حسي است كه نمي گذارد كمترين توقعي از غربي ها داشته باشيم. بالعكس آنچه موجب حقارت بيش از قبل "حكومت ذليل" فعلي شده، همين ذلتي است كه دارد نشان مي دهد و مشروعيت نداشته خود را از كشورهاي حقيري مثل ونزوئلا و سوريه و حزب الله لبنان و قدرتهاي بي خاصيتي مثل روسيه و چين گدايي مي كند تا مگر مدتي بيشتر بر مسند قدرت بماند. اين خصلت زشت، در ميان ما ايرانيان آن قدر مكروه است كه حاضريم بميريم (چنانچه مي ميريم) اما دست نياز به سوي خارجي ها دراز نكنيم. براي همين است كه برخي از ما "باور" داريم كه احمدي نژاد و باند كودتاچي او "ايراني" نيستند، زيرا چنين ذلتي را از كمتر هموطن ايراني سراغ داريم.

ما نيازي به كمك غرب نداريم، هرچند براي احساس انساني هيچكس در مقابل اين سبعيت و ظلم آشكاري كه بر ما مي رود، مانعي ايجاد نمي كنيم و قدر احساس نوعدوستانه مردم جهان را به خوبي مي دانيم. اما كرامت ملي خود را بيش از جان شيرين دوست داريم و حقانيت خود را بدون نياز به قدرتهاي خارجي (و با همدلي ساكنان داخل و خارج آن ديوار نامرئي و با مشاركت همه هموطنان تبعيدي و مهاجر خود در خارج كشور) پي مي گيريم. چنانچه تاكنون گرفته ايم. و از وصله هاي نخ نماي همدستي با عوامل بيگانه و اين قبيل اتهامات باكي نداريم. "همه ايرانيان"، شريك آينده اين خاك پر گهرند.

ما ايرانيان، گروگان نظامي هستيم كه سالهاست تلاش مي كند چيزي از عزّت ملي و غرور ميهني ما ايرانيان باقي نگذارد. بسياري از سياستهاي اين نظام بر اين پايه بوده و هست كه با توزيع فقر و فساد و فلاكت، از ما مردمي ذليل و گرسنه و نيازمند بسازد كه زندگي را از حاكمان گدايي كنند. آنها ملتي چنين بي چاره را براي بقاي حكومت خود، مناسب تر مي بينند تا مردمي غيرتمند، صبور و گردن افراشته. و ما مردمي هستيم كه به وقتش "حسرت يك آخ را بر دل آنها گذاشته ايم!" خم شده ايم، اما نشكسته ايم. به مويي رسيده ايم، اما نبريده ايم. يادمان نرفته هنوز كه ايراني هستيم آخر!

ما مردمي هستيم كه از اسب افتاده ايم، و از اصل نه. براي همين وقتي "احسان" را به پاي طناب دار مي برند، حتي افتخار اجراي حكم اعدام خود را از قاضي ناعادلش دريغ مي كند و خود، چارپايه را از زير پاي خويش كنار مي زند و آويخته مي ماند، تا لحظه اي ترديد نكرده باشد. ما مردمي هستيم چنين مغرور، چنين سرفراز. ايرانيان همه اينگونه اند. غروري ستودني داريم كه نمي خواهيم آزادي و حق حيات خود را از دشمنان درون و دلسوزان بيروني تقاضا كنيم. خودمان دست بالا زده ايم و بي اينكه گوشه چشمي به تلاش ديگران داشته باشيم، بناي فردايمان را مي سازيم. اما چشممان به رفتار همه دوستان و دشمنان ملت هست و چيزي را نه فراموش مي كنيم و نه در اين مقطع تاريخي، مي بخشيم.

بنابراين، بهتر است آقاي باراك اوباما، به جاي توجه به عشوه هاي احمدي نژاد و حكومت كودتاچي، گوش به خيابانهاي تهران بسپارد كه ملتي فرياد مي زنند:"يا با اونا، يا با ما"! و اگر نمي تواند واقعيت خايابانهاي تهران را از خلال صدها قطعه فيلم و گزارش بشنود، خوب است دنبال "مريم" بگردد و از او بپرسد در هواي سردسيري كانادا، در اين فصل سرد، چرا او چنين "سبز" شده و جوانه هاي مليت ايراني در جانش شكوفه زده است كه ساعتها براي نجات يك هموطن ناديده از اعدام ظالمانه، آنقدر تلاش مي كند تا بالاخره پاي كامپيوترش بيهوش شود؟ مطمئنم "مريم" حرفهاي بسياري براي آقاي اوباما خواهد داشت. و ترديد ندارم آقاي اوباما هم هوشمندتر از آن است كه در معادله كودتاچيان غاصب و ملت حق طلب ايران؛ جانب يك "ملت" را رها كند. ما كمكي از آقاي اوباما نمي خواهيم اما براي كمك آمريكا به تثبيت كودتاچيان، به آقاي اوباما هشدار مي دهيم:" ما يك ملت هستيم و كودتاچيان اقليتي غاصب و رفتني اند."
نوشته اي بود از بابک دا

ما يك "ملت" هستيم! آقاي اوباما با "كودتاچيان" به جايي نمي رسد!/ بابك داد


مريم هفته قبل پاي كامپيوترش در "تورنتو" از شدت بي خوابي بيهوش شد و سرش روي كيبورد افتاد و خوابيد. بعد از چندين ساعت كار براي ترجمه اخبار جنش سبز و مقالات تحليلي كه از ايران بدست مي آورد تا در وبلاگش منتشر كند. وبلاگ نويسي درباره مسائل ايران، "شغل" مريم نيست، "عشق" اوست. عشقش به ايران و ايرانيان و اين كار را بدون انتفاع مادي انجام مي دهد. و جالب است كه او حتي نمي تواند فارسي حرف بزند، زيرا از كودكي از ايران رفته است ولي خود را يك "ايراني" مي داند و چنين نيز هست. او مي خواهد دنيا را از آنچه درون كشورش مي گذرد باخبر كند. مريم يك دختر ايراني است كه در فيس بوك شرح اين بيخوابي اش را برايم نوشت. ما در دو سوي كره خاكي، يك فهم مشترك از ايران داريم. اگرچه او بلد نيست فارسي حرف بزند يا بنويسد، اما ترجمه متون فارسي به انگليسي را به خوبي و با تسلط انجام مي دهد و دلش با مردم ايران است. مريم در 5 سالگي ايران را ترك كرده و سالهاست يك شهروند كانادايي است. اما جنبش سبز، درون وجود او را هم در آن سوي جهان سبز كرده و الان چند ماه است مرتب درباره ايرانيان و حركت سبزشان مي نويسد و ترجمه مي كند و اطلاع رساني مي كند.

سئوال: چه چيزي باعث شده مريم چنين شور و شوقي پيدا كند و تا سرحد بيهوش شدن پاي كامپيوترش بنشيند و اخبار و گزارشها و تحليل هاي فارسي جنبش سبز را به انگليسي ترجمه و در وبلاگش منتشر كند؟ جوابش دشوار نيست.

ما ايرانيان حتي وقتي مثل "مريم" از 5 سالگي ايران را ترك كرده باشيم، هنوز و هنوز عضوي از يك "ملت" هستيم. ملت بودن ما هزاران معنا دارد. يكي اينكه اگر هزار تكه مان كنند و بر چهار قلعه دنيا و دروازه هاي شهر بر دارمان كنند و جسم مان را هم بسوزانند، باز هم "باد صبا" خاكستر وجودمان را به وحدت مي رساند و به يك جايمان مي برد و دوباره مجتمع مي شويم. دوباره يك ملت مي شويم. باز هم روح واحد ملي در ما دميده مي شود و دوباره زنده مي شويم. سالهاست چنين كرده اند تا از ملت ما "اقوام مهاجر بدبختي" بسازند كه ناگزير از ترك وطن شده اند و در كشورهاي ديگر مهاجرند، اما به محض دميدن يك جوانه سبز، يك ساقه سبز، دوباره روح ملي در همه ميليونها مهاجر ايراني دور از وطن سبز مي شود و همه ما "ما" مي شويم. شاهد اين مدعا ميليونها ايراني مهاجر از وطن كه هنوز تا كورسوي نور اميدي مي بينند، دلشان از مهر ايران لبريز مي شود. مهر مام ميهن، فقط در يك "ملت" چنين معجزه مسيحايي دارد.

ديوار برلين 28 سال ميان آلماني ها در شرق و غرب شهر بزرگ برلين فاصله انداخت. زنان و شوهران، خواهران و برادران و والدين و فرزندان و عشاق بسياري را از يكديگر دور ساخت، اما جز با اراده و همت و جز با كشش عاشقانه خود آنها نسبت به همديگر، آن ديوار آهنين فرو نريخت و از ميان برداشته نشد. اكنون سالهاست در جامعه ايراني، حاكمان چنان ديواري ميان ملت ما برپا كرده اند و با تقسيم ايرانيان به خارج نشين و داخل نشين (!) سعي دارند "شيرازه ملي" ما را از بين ببرند. خارج نشين ها و داخل نشينان را به دسته هاي فقير و غني! خودي و غير خودي! حزب اللهي و عادي! تقسيم كرده اند و سالهاست ديواري نامرئي ميان خانواده هاي ايراني بي شماري برپا كرده اند تا بذر بدبيني و حسادت و سوء تفاهم و دوري و بدفهمي را در ميان "اين چند شقه هاي يك ملت" دامن بزنند و نانش را بخورند. سالهاست پدري نمي بينيد مگر آنكه در آتش هجران فرزندي دور از وطن مي سوزد. كسي را نمي بينيد مگر آنكه خواهري و برادري را در آنسوي اين ديوار نامرئي چشم براه دارد. مادري را نمي بينيد مگر آنكه براي سعادت فرزندش به "سفر بي بازگشت" او رضايت داده و يا نوه هايش را، عروس يا دامادش را هرگز نديده است. سالهاست ميليونها نفر را در اين سو و آنسوي اين ديوار عظيم پراكنده كرده اند تا اين ملت را از "ملت" بودن تهي كنند. اما آيا توانسته اند؟ آيا مي توانند؟

ميليونها ايراني كه سالهاست در پس يك ديوار بزرگ، بزرگتر از ديوار برلين از همديگر جدا افتاده اند و قرار ندارند اين هجران تلخ را جز با دستان خويش به سر بياورند. سالهاست نتوانسته اند روح ملت بودن ما را پايمال كنند، بميرانند و از بين ببرند. و براي همين است كه بعد از سالها سوزاندن شاخه هاي جوانمان، دوباره سبز مي شويم، دوباره مي روييم و دوباره بارور مي شويم، حتي وقتي "مريمي" باشيم كه فارسي حرف نمي زند، اما با افتخار مي نويسد "من ايرانيم" و تا صبح براي ترجمه مطلبي درباره هموطن كُرد خود "احسان فتاحيان" بيدار مي ماند تا مگر از اعدامش جلوگيري شود و روز بعد از شدت ناراحتي اعدام احسان، پاي كامپيوتر بيهوش مي شود.

با تمام سختي هاي اين سالها، روح ملي ما زنده است. روحي مغرور، خودساخته و متكي به خويش. چيزي كه كودتاچيان سعي دارند با تجاوزها و سركوبها و اعدامها لگدمالش كنند و آن را از بين ببرند. شايد اين ناشي از همين روح باعزت و غرور ملي ما ايرانيان است كه نمي توانيم حقوق خود را از غربي ها و كشورهاي دنيا مطالبه كنيم و نمي توانيم چشم ياري به آنها بدوزيم. هرچند وقتي كه مثل تمام اين سالها، استخوان در گلو و زخم بر دل داشته و داريم. اما حسي است كه نمي گذارد كمترين توقعي از غربي ها داشته باشيم. بالعكس آنچه موجب حقارت بيش از قبل "حكومت ذليل" فعلي شده، همين ذلتي است كه دارد نشان مي دهد و مشروعيت نداشته خود را از كشورهاي حقيري مثل ونزوئلا و سوريه و حزب الله لبنان و قدرتهاي بي خاصيتي مثل روسيه و چين گدايي مي كند تا مگر مدتي بيشتر بر مسند قدرت بماند. اين خصلت زشت، در ميان ما ايرانيان آن قدر مكروه است كه حاضريم بميريم (چنانچه مي ميريم) اما دست نياز به سوي خارجي ها دراز نكنيم. براي همين است كه برخي از ما "باور" داريم كه احمدي نژاد و باند كودتاچي او "ايراني" نيستند، زيرا چنين ذلتي را از كمتر هموطن ايراني سراغ داريم.

ما نيازي به كمك غرب نداريم، هرچند براي احساس انساني هيچكس در مقابل اين سبعيت و ظلم آشكاري كه بر ما مي رود، مانعي ايجاد نمي كنيم و قدر احساس نوعدوستانه مردم جهان را به خوبي مي دانيم. اما كرامت ملي خود را بيش از جان شيرين دوست داريم و حقانيت خود را بدون نياز به قدرتهاي خارجي (و با همدلي ساكنان داخل و خارج آن ديوار نامرئي و با مشاركت همه هموطنان تبعيدي و مهاجر خود در خارج كشور) پي مي گيريم. چنانچه تاكنون گرفته ايم. و از وصله هاي نخ نماي همدستي با عوامل بيگانه و اين قبيل اتهامات باكي نداريم. "همه ايرانيان"، شريك آينده اين خاك پر گهرند.

ما ايرانيان، گروگان نظامي هستيم كه سالهاست تلاش مي كند چيزي از عزّت ملي و غرور ميهني ما ايرانيان باقي نگذارد. بسياري از سياستهاي اين نظام بر اين پايه بوده و هست كه با توزيع فقر و فساد و فلاكت، از ما مردمي ذليل و گرسنه و نيازمند بسازد كه زندگي را از حاكمان گدايي كنند. آنها ملتي چنين بي چاره را براي بقاي حكومت خود، مناسب تر مي بينند تا مردمي غيرتمند، صبور و گردن افراشته. و ما مردمي هستيم كه به وقتش "حسرت يك آخ را بر دل آنها گذاشته ايم!" خم شده ايم، اما نشكسته ايم. به مويي رسيده ايم، اما نبريده ايم. يادمان نرفته هنوز كه ايراني هستيم آخر!

ما مردمي هستيم كه از اسب افتاده ايم، و از اصل نه. براي همين وقتي "احسان" را به پاي طناب دار مي برند، حتي افتخار اجراي حكم اعدام خود را از قاضي ناعادلش دريغ مي كند و خود، چارپايه را از زير پاي خويش كنار مي زند و آويخته مي ماند، تا لحظه اي ترديد نكرده باشد. ما مردمي هستيم چنين مغرور، چنين سرفراز. ايرانيان همه اينگونه اند. غروري ستودني داريم كه نمي خواهيم آزادي و حق حيات خود را از دشمنان درون و دلسوزان بيروني تقاضا كنيم. خودمان دست بالا زده ايم و بي اينكه گوشه چشمي به تلاش ديگران داشته باشيم، بناي فردايمان را مي سازيم. اما چشممان به رفتار همه دوستان و دشمنان ملت هست و چيزي را نه فراموش مي كنيم و نه در اين مقطع تاريخي، مي بخشيم.

بنابراين، بهتر است آقاي باراك اوباما، به جاي توجه به عشوه هاي احمدي نژاد و حكومت كودتاچي، گوش به خيابانهاي تهران بسپارد كه ملتي فرياد مي زنند:"يا با اونا، يا با ما"! و اگر نمي تواند واقعيت خايابانهاي تهران را از خلال صدها قطعه فيلم و گزارش بشنود، خوب است دنبال "مريم" بگردد و از او بپرسد در هواي سردسيري كانادا، در اين فصل سرد، چرا او چنين "سبز" شده و جوانه هاي مليت ايراني در جانش شكوفه زده است كه ساعتها براي نجات يك هموطن ناديده از اعدام ظالمانه، آنقدر تلاش مي كند تا بالاخره پاي كامپيوترش بيهوش شود؟ مطمئنم "مريم" حرفهاي بسياري براي آقاي اوباما خواهد داشت. و ترديد ندارم آقاي اوباما هم هوشمندتر از آن است كه در معادله كودتاچيان غاصب و ملت حق طلب ايران؛ جانب يك "ملت" را رها كند. ما كمكي از آقاي اوباما نمي خواهيم اما براي كمك آمريكا به تثبيت كودتاچيان، به آقاي اوباما هشدار مي دهيم:" ما يك ملت هستيم و كودتاچيان اقليتي غاصب و رفتني اند."
نوشته اي بود از بابک دا

ما يك "ملت" هستيم! آقاي اوباما با "كودتاچيان" به جايي نمي رسد!/ بابك داد


مريم هفته قبل پاي كامپيوترش در "تورنتو" از شدت بي خوابي بيهوش شد و سرش روي كيبورد افتاد و خوابيد. بعد از چندين ساعت كار براي ترجمه اخبار جنش سبز و مقالات تحليلي كه از ايران بدست مي آورد تا در وبلاگش منتشر كند. وبلاگ نويسي درباره مسائل ايران، "شغل" مريم نيست، "عشق" اوست. عشقش به ايران و ايرانيان و اين كار را بدون انتفاع مادي انجام مي دهد. و جالب است كه او حتي نمي تواند فارسي حرف بزند، زيرا از كودكي از ايران رفته است ولي خود را يك "ايراني" مي داند و چنين نيز هست. او مي خواهد دنيا را از آنچه درون كشورش مي گذرد باخبر كند. مريم يك دختر ايراني است كه در فيس بوك شرح اين بيخوابي اش را برايم نوشت. ما در دو سوي كره خاكي، يك فهم مشترك از ايران داريم. اگرچه او بلد نيست فارسي حرف بزند يا بنويسد، اما ترجمه متون فارسي به انگليسي را به خوبي و با تسلط انجام مي دهد و دلش با مردم ايران است. مريم در 5 سالگي ايران را ترك كرده و سالهاست يك شهروند كانادايي است. اما جنبش سبز، درون وجود او را هم در آن سوي جهان سبز كرده و الان چند ماه است مرتب درباره ايرانيان و حركت سبزشان مي نويسد و ترجمه مي كند و اطلاع رساني مي كند.

سئوال: چه چيزي باعث شده مريم چنين شور و شوقي پيدا كند و تا سرحد بيهوش شدن پاي كامپيوترش بنشيند و اخبار و گزارشها و تحليل هاي فارسي جنبش سبز را به انگليسي ترجمه و در وبلاگش منتشر كند؟ جوابش دشوار نيست.

ما ايرانيان حتي وقتي مثل "مريم" از 5 سالگي ايران را ترك كرده باشيم، هنوز و هنوز عضوي از يك "ملت" هستيم. ملت بودن ما هزاران معنا دارد. يكي اينكه اگر هزار تكه مان كنند و بر چهار قلعه دنيا و دروازه هاي شهر بر دارمان كنند و جسم مان را هم بسوزانند، باز هم "باد صبا" خاكستر وجودمان را به وحدت مي رساند و به يك جايمان مي برد و دوباره مجتمع مي شويم. دوباره يك ملت مي شويم. باز هم روح واحد ملي در ما دميده مي شود و دوباره زنده مي شويم. سالهاست چنين كرده اند تا از ملت ما "اقوام مهاجر بدبختي" بسازند كه ناگزير از ترك وطن شده اند و در كشورهاي ديگر مهاجرند، اما به محض دميدن يك جوانه سبز، يك ساقه سبز، دوباره روح ملي در همه ميليونها مهاجر ايراني دور از وطن سبز مي شود و همه ما "ما" مي شويم. شاهد اين مدعا ميليونها ايراني مهاجر از وطن كه هنوز تا كورسوي نور اميدي مي بينند، دلشان از مهر ايران لبريز مي شود. مهر مام ميهن، فقط در يك "ملت" چنين معجزه مسيحايي دارد.

ديوار برلين 28 سال ميان آلماني ها در شرق و غرب شهر بزرگ برلين فاصله انداخت. زنان و شوهران، خواهران و برادران و والدين و فرزندان و عشاق بسياري را از يكديگر دور ساخت، اما جز با اراده و همت و جز با كشش عاشقانه خود آنها نسبت به همديگر، آن ديوار آهنين فرو نريخت و از ميان برداشته نشد. اكنون سالهاست در جامعه ايراني، حاكمان چنان ديواري ميان ملت ما برپا كرده اند و با تقسيم ايرانيان به خارج نشين و داخل نشين (!) سعي دارند "شيرازه ملي" ما را از بين ببرند. خارج نشين ها و داخل نشينان را به دسته هاي فقير و غني! خودي و غير خودي! حزب اللهي و عادي! تقسيم كرده اند و سالهاست ديواري نامرئي ميان خانواده هاي ايراني بي شماري برپا كرده اند تا بذر بدبيني و حسادت و سوء تفاهم و دوري و بدفهمي را در ميان "اين چند شقه هاي يك ملت" دامن بزنند و نانش را بخورند. سالهاست پدري نمي بينيد مگر آنكه در آتش هجران فرزندي دور از وطن مي سوزد. كسي را نمي بينيد مگر آنكه خواهري و برادري را در آنسوي اين ديوار نامرئي چشم براه دارد. مادري را نمي بينيد مگر آنكه براي سعادت فرزندش به "سفر بي بازگشت" او رضايت داده و يا نوه هايش را، عروس يا دامادش را هرگز نديده است. سالهاست ميليونها نفر را در اين سو و آنسوي اين ديوار عظيم پراكنده كرده اند تا اين ملت را از "ملت" بودن تهي كنند. اما آيا توانسته اند؟ آيا مي توانند؟

ميليونها ايراني كه سالهاست در پس يك ديوار بزرگ، بزرگتر از ديوار برلين از همديگر جدا افتاده اند و قرار ندارند اين هجران تلخ را جز با دستان خويش به سر بياورند. سالهاست نتوانسته اند روح ملت بودن ما را پايمال كنند، بميرانند و از بين ببرند. و براي همين است كه بعد از سالها سوزاندن شاخه هاي جوانمان، دوباره سبز مي شويم، دوباره مي روييم و دوباره بارور مي شويم، حتي وقتي "مريمي" باشيم كه فارسي حرف نمي زند، اما با افتخار مي نويسد "من ايرانيم" و تا صبح براي ترجمه مطلبي درباره هموطن كُرد خود "احسان فتاحيان" بيدار مي ماند تا مگر از اعدامش جلوگيري شود و روز بعد از شدت ناراحتي اعدام احسان، پاي كامپيوتر بيهوش مي شود.

با تمام سختي هاي اين سالها، روح ملي ما زنده است. روحي مغرور، خودساخته و متكي به خويش. چيزي كه كودتاچيان سعي دارند با تجاوزها و سركوبها و اعدامها لگدمالش كنند و آن را از بين ببرند. شايد اين ناشي از همين روح باعزت و غرور ملي ما ايرانيان است كه نمي توانيم حقوق خود را از غربي ها و كشورهاي دنيا مطالبه كنيم و نمي توانيم چشم ياري به آنها بدوزيم. هرچند وقتي كه مثل تمام اين سالها، استخوان در گلو و زخم بر دل داشته و داريم. اما حسي است كه نمي گذارد كمترين توقعي از غربي ها داشته باشيم. بالعكس آنچه موجب حقارت بيش از قبل "حكومت ذليل" فعلي شده، همين ذلتي است كه دارد نشان مي دهد و مشروعيت نداشته خود را از كشورهاي حقيري مثل ونزوئلا و سوريه و حزب الله لبنان و قدرتهاي بي خاصيتي مثل روسيه و چين گدايي مي كند تا مگر مدتي بيشتر بر مسند قدرت بماند. اين خصلت زشت، در ميان ما ايرانيان آن قدر مكروه است كه حاضريم بميريم (چنانچه مي ميريم) اما دست نياز به سوي خارجي ها دراز نكنيم. براي همين است كه برخي از ما "باور" داريم كه احمدي نژاد و باند كودتاچي او "ايراني" نيستند، زيرا چنين ذلتي را از كمتر هموطن ايراني سراغ داريم.

ما نيازي به كمك غرب نداريم، هرچند براي احساس انساني هيچكس در مقابل اين سبعيت و ظلم آشكاري كه بر ما مي رود، مانعي ايجاد نمي كنيم و قدر احساس نوعدوستانه مردم جهان را به خوبي مي دانيم. اما كرامت ملي خود را بيش از جان شيرين دوست داريم و حقانيت خود را بدون نياز به قدرتهاي خارجي (و با همدلي ساكنان داخل و خارج آن ديوار نامرئي و با مشاركت همه هموطنان تبعيدي و مهاجر خود در خارج كشور) پي مي گيريم. چنانچه تاكنون گرفته ايم. و از وصله هاي نخ نماي همدستي با عوامل بيگانه و اين قبيل اتهامات باكي نداريم. "همه ايرانيان"، شريك آينده اين خاك پر گهرند.

ما ايرانيان، گروگان نظامي هستيم كه سالهاست تلاش مي كند چيزي از عزّت ملي و غرور ميهني ما ايرانيان باقي نگذارد. بسياري از سياستهاي اين نظام بر اين پايه بوده و هست كه با توزيع فقر و فساد و فلاكت، از ما مردمي ذليل و گرسنه و نيازمند بسازد كه زندگي را از حاكمان گدايي كنند. آنها ملتي چنين بي چاره را براي بقاي حكومت خود، مناسب تر مي بينند تا مردمي غيرتمند، صبور و گردن افراشته. و ما مردمي هستيم كه به وقتش "حسرت يك آخ را بر دل آنها گذاشته ايم!" خم شده ايم، اما نشكسته ايم. به مويي رسيده ايم، اما نبريده ايم. يادمان نرفته هنوز كه ايراني هستيم آخر!

ما مردمي هستيم كه از اسب افتاده ايم، و از اصل نه. براي همين وقتي "احسان" را به پاي طناب دار مي برند، حتي افتخار اجراي حكم اعدام خود را از قاضي ناعادلش دريغ مي كند و خود، چارپايه را از زير پاي خويش كنار مي زند و آويخته مي ماند، تا لحظه اي ترديد نكرده باشد. ما مردمي هستيم چنين مغرور، چنين سرفراز. ايرانيان همه اينگونه اند. غروري ستودني داريم كه نمي خواهيم آزادي و حق حيات خود را از دشمنان درون و دلسوزان بيروني تقاضا كنيم. خودمان دست بالا زده ايم و بي اينكه گوشه چشمي به تلاش ديگران داشته باشيم، بناي فردايمان را مي سازيم. اما چشممان به رفتار همه دوستان و دشمنان ملت هست و چيزي را نه فراموش مي كنيم و نه در اين مقطع تاريخي، مي بخشيم.

بنابراين، بهتر است آقاي باراك اوباما، به جاي توجه به عشوه هاي احمدي نژاد و حكومت كودتاچي، گوش به خيابانهاي تهران بسپارد كه ملتي فرياد مي زنند:"يا با اونا، يا با ما"! و اگر نمي تواند واقعيت خايابانهاي تهران را از خلال صدها قطعه فيلم و گزارش بشنود، خوب است دنبال "مريم" بگردد و از او بپرسد در هواي سردسيري كانادا، در اين فصل سرد، چرا او چنين "سبز" شده و جوانه هاي مليت ايراني در جانش شكوفه زده است كه ساعتها براي نجات يك هموطن ناديده از اعدام ظالمانه، آنقدر تلاش مي كند تا بالاخره پاي كامپيوترش بيهوش شود؟ مطمئنم "مريم" حرفهاي بسياري براي آقاي اوباما خواهد داشت. و ترديد ندارم آقاي اوباما هم هوشمندتر از آن است كه در معادله كودتاچيان غاصب و ملت حق طلب ايران؛ جانب يك "ملت" را رها كند. ما كمكي از آقاي اوباما نمي خواهيم اما براي كمك آمريكا به تثبيت كودتاچيان، به آقاي اوباما هشدار مي دهيم:" ما يك ملت هستيم و كودتاچيان اقليتي غاصب و رفتني اند."
نوشته اي بود از بابک دا

ما يك "ملت" هستيم! آقاي اوباما با "كودتاچيان" به جايي نمي رسد!/ بابك داد


مريم هفته قبل پاي كامپيوترش در "تورنتو" از شدت بي خوابي بيهوش شد و سرش روي كيبورد افتاد و خوابيد. بعد از چندين ساعت كار براي ترجمه اخبار جنش سبز و مقالات تحليلي كه از ايران بدست مي آورد تا در وبلاگش منتشر كند. وبلاگ نويسي درباره مسائل ايران، "شغل" مريم نيست، "عشق" اوست. عشقش به ايران و ايرانيان و اين كار را بدون انتفاع مادي انجام مي دهد. و جالب است كه او حتي نمي تواند فارسي حرف بزند، زيرا از كودكي از ايران رفته است ولي خود را يك "ايراني" مي داند و چنين نيز هست. او مي خواهد دنيا را از آنچه درون كشورش مي گذرد باخبر كند. مريم يك دختر ايراني است كه در فيس بوك شرح اين بيخوابي اش را برايم نوشت. ما در دو سوي كره خاكي، يك فهم مشترك از ايران داريم. اگرچه او بلد نيست فارسي حرف بزند يا بنويسد، اما ترجمه متون فارسي به انگليسي را به خوبي و با تسلط انجام مي دهد و دلش با مردم ايران است. مريم در 5 سالگي ايران را ترك كرده و سالهاست يك شهروند كانادايي است. اما جنبش سبز، درون وجود او را هم در آن سوي جهان سبز كرده و الان چند ماه است مرتب درباره ايرانيان و حركت سبزشان مي نويسد و ترجمه مي كند و اطلاع رساني مي كند.

سئوال: چه چيزي باعث شده مريم چنين شور و شوقي پيدا كند و تا سرحد بيهوش شدن پاي كامپيوترش بنشيند و اخبار و گزارشها و تحليل هاي فارسي جنبش سبز را به انگليسي ترجمه و در وبلاگش منتشر كند؟ جوابش دشوار نيست.

ما ايرانيان حتي وقتي مثل "مريم" از 5 سالگي ايران را ترك كرده باشيم، هنوز و هنوز عضوي از يك "ملت" هستيم. ملت بودن ما هزاران معنا دارد. يكي اينكه اگر هزار تكه مان كنند و بر چهار قلعه دنيا و دروازه هاي شهر بر دارمان كنند و جسم مان را هم بسوزانند، باز هم "باد صبا" خاكستر وجودمان را به وحدت مي رساند و به يك جايمان مي برد و دوباره مجتمع مي شويم. دوباره يك ملت مي شويم. باز هم روح واحد ملي در ما دميده مي شود و دوباره زنده مي شويم. سالهاست چنين كرده اند تا از ملت ما "اقوام مهاجر بدبختي" بسازند كه ناگزير از ترك وطن شده اند و در كشورهاي ديگر مهاجرند، اما به محض دميدن يك جوانه سبز، يك ساقه سبز، دوباره روح ملي در همه ميليونها مهاجر ايراني دور از وطن سبز مي شود و همه ما "ما" مي شويم. شاهد اين مدعا ميليونها ايراني مهاجر از وطن كه هنوز تا كورسوي نور اميدي مي بينند، دلشان از مهر ايران لبريز مي شود. مهر مام ميهن، فقط در يك "ملت" چنين معجزه مسيحايي دارد.

ديوار برلين 28 سال ميان آلماني ها در شرق و غرب شهر بزرگ برلين فاصله انداخت. زنان و شوهران، خواهران و برادران و والدين و فرزندان و عشاق بسياري را از يكديگر دور ساخت، اما جز با اراده و همت و جز با كشش عاشقانه خود آنها نسبت به همديگر، آن ديوار آهنين فرو نريخت و از ميان برداشته نشد. اكنون سالهاست در جامعه ايراني، حاكمان چنان ديواري ميان ملت ما برپا كرده اند و با تقسيم ايرانيان به خارج نشين و داخل نشين (!) سعي دارند "شيرازه ملي" ما را از بين ببرند. خارج نشين ها و داخل نشينان را به دسته هاي فقير و غني! خودي و غير خودي! حزب اللهي و عادي! تقسيم كرده اند و سالهاست ديواري نامرئي ميان خانواده هاي ايراني بي شماري برپا كرده اند تا بذر بدبيني و حسادت و سوء تفاهم و دوري و بدفهمي را در ميان "اين چند شقه هاي يك ملت" دامن بزنند و نانش را بخورند. سالهاست پدري نمي بينيد مگر آنكه در آتش هجران فرزندي دور از وطن مي سوزد. كسي را نمي بينيد مگر آنكه خواهري و برادري را در آنسوي اين ديوار نامرئي چشم براه دارد. مادري را نمي بينيد مگر آنكه براي سعادت فرزندش به "سفر بي بازگشت" او رضايت داده و يا نوه هايش را، عروس يا دامادش را هرگز نديده است. سالهاست ميليونها نفر را در اين سو و آنسوي اين ديوار عظيم پراكنده كرده اند تا اين ملت را از "ملت" بودن تهي كنند. اما آيا توانسته اند؟ آيا مي توانند؟

ميليونها ايراني كه سالهاست در پس يك ديوار بزرگ، بزرگتر از ديوار برلين از همديگر جدا افتاده اند و قرار ندارند اين هجران تلخ را جز با دستان خويش به سر بياورند. سالهاست نتوانسته اند روح ملت بودن ما را پايمال كنند، بميرانند و از بين ببرند. و براي همين است كه بعد از سالها سوزاندن شاخه هاي جوانمان، دوباره سبز مي شويم، دوباره مي روييم و دوباره بارور مي شويم، حتي وقتي "مريمي" باشيم كه فارسي حرف نمي زند، اما با افتخار مي نويسد "من ايرانيم" و تا صبح براي ترجمه مطلبي درباره هموطن كُرد خود "احسان فتاحيان" بيدار مي ماند تا مگر از اعدامش جلوگيري شود و روز بعد از شدت ناراحتي اعدام احسان، پاي كامپيوتر بيهوش مي شود.

با تمام سختي هاي اين سالها، روح ملي ما زنده است. روحي مغرور، خودساخته و متكي به خويش. چيزي كه كودتاچيان سعي دارند با تجاوزها و سركوبها و اعدامها لگدمالش كنند و آن را از بين ببرند. شايد اين ناشي از همين روح باعزت و غرور ملي ما ايرانيان است كه نمي توانيم حقوق خود را از غربي ها و كشورهاي دنيا مطالبه كنيم و نمي توانيم چشم ياري به آنها بدوزيم. هرچند وقتي كه مثل تمام اين سالها، استخوان در گلو و زخم بر دل داشته و داريم. اما حسي است كه نمي گذارد كمترين توقعي از غربي ها داشته باشيم. بالعكس آنچه موجب حقارت بيش از قبل "حكومت ذليل" فعلي شده، همين ذلتي است كه دارد نشان مي دهد و مشروعيت نداشته خود را از كشورهاي حقيري مثل ونزوئلا و سوريه و حزب الله لبنان و قدرتهاي بي خاصيتي مثل روسيه و چين گدايي مي كند تا مگر مدتي بيشتر بر مسند قدرت بماند. اين خصلت زشت، در ميان ما ايرانيان آن قدر مكروه است كه حاضريم بميريم (چنانچه مي ميريم) اما دست نياز به سوي خارجي ها دراز نكنيم. براي همين است كه برخي از ما "باور" داريم كه احمدي نژاد و باند كودتاچي او "ايراني" نيستند، زيرا چنين ذلتي را از كمتر هموطن ايراني سراغ داريم.

ما نيازي به كمك غرب نداريم، هرچند براي احساس انساني هيچكس در مقابل اين سبعيت و ظلم آشكاري كه بر ما مي رود، مانعي ايجاد نمي كنيم و قدر احساس نوعدوستانه مردم جهان را به خوبي مي دانيم. اما كرامت ملي خود را بيش از جان شيرين دوست داريم و حقانيت خود را بدون نياز به قدرتهاي خارجي (و با همدلي ساكنان داخل و خارج آن ديوار نامرئي و با مشاركت همه هموطنان تبعيدي و مهاجر خود در خارج كشور) پي مي گيريم. چنانچه تاكنون گرفته ايم. و از وصله هاي نخ نماي همدستي با عوامل بيگانه و اين قبيل اتهامات باكي نداريم. "همه ايرانيان"، شريك آينده اين خاك پر گهرند.

ما ايرانيان، گروگان نظامي هستيم كه سالهاست تلاش مي كند چيزي از عزّت ملي و غرور ميهني ما ايرانيان باقي نگذارد. بسياري از سياستهاي اين نظام بر اين پايه بوده و هست كه با توزيع فقر و فساد و فلاكت، از ما مردمي ذليل و گرسنه و نيازمند بسازد كه زندگي را از حاكمان گدايي كنند. آنها ملتي چنين بي چاره را براي بقاي حكومت خود، مناسب تر مي بينند تا مردمي غيرتمند، صبور و گردن افراشته. و ما مردمي هستيم كه به وقتش "حسرت يك آخ را بر دل آنها گذاشته ايم!" خم شده ايم، اما نشكسته ايم. به مويي رسيده ايم، اما نبريده ايم. يادمان نرفته هنوز كه ايراني هستيم آخر!

ما مردمي هستيم كه از اسب افتاده ايم، و از اصل نه. براي همين وقتي "احسان" را به پاي طناب دار مي برند، حتي افتخار اجراي حكم اعدام خود را از قاضي ناعادلش دريغ مي كند و خود، چارپايه را از زير پاي خويش كنار مي زند و آويخته مي ماند، تا لحظه اي ترديد نكرده باشد. ما مردمي هستيم چنين مغرور، چنين سرفراز. ايرانيان همه اينگونه اند. غروري ستودني داريم كه نمي خواهيم آزادي و حق حيات خود را از دشمنان درون و دلسوزان بيروني تقاضا كنيم. خودمان دست بالا زده ايم و بي اينكه گوشه چشمي به تلاش ديگران داشته باشيم، بناي فردايمان را مي سازيم. اما چشممان به رفتار همه دوستان و دشمنان ملت هست و چيزي را نه فراموش مي كنيم و نه در اين مقطع تاريخي، مي بخشيم.

بنابراين، بهتر است آقاي باراك اوباما، به جاي توجه به عشوه هاي احمدي نژاد و حكومت كودتاچي، گوش به خيابانهاي تهران بسپارد كه ملتي فرياد مي زنند:"يا با اونا، يا با ما"! و اگر نمي تواند واقعيت خايابانهاي تهران را از خلال صدها قطعه فيلم و گزارش بشنود، خوب است دنبال "مريم" بگردد و از او بپرسد در هواي سردسيري كانادا، در اين فصل سرد، چرا او چنين "سبز" شده و جوانه هاي مليت ايراني در جانش شكوفه زده است كه ساعتها براي نجات يك هموطن ناديده از اعدام ظالمانه، آنقدر تلاش مي كند تا بالاخره پاي كامپيوترش بيهوش شود؟ مطمئنم "مريم" حرفهاي بسياري براي آقاي اوباما خواهد داشت. و ترديد ندارم آقاي اوباما هم هوشمندتر از آن است كه در معادله كودتاچيان غاصب و ملت حق طلب ايران؛ جانب يك "ملت" را رها كند. ما كمكي از آقاي اوباما نمي خواهيم اما براي كمك آمريكا به تثبيت كودتاچيان، به آقاي اوباما هشدار مي دهيم:" ما يك ملت هستيم و كودتاچيان اقليتي غاصب و رفتني اند."
نوشته اي بود از بابک دا

تارعنکوبتی که خامنه ای از روابط شخصی بوجود آورده است


در هر برهه از تاریخ مسائلی اتفاق می افتد که در سالهای بعد، مورخان به تحقیق از عوامل ایجاد آن اتفاق و افراد و گروههای دخیل در آن می پردازند .
نگارنده بر این باور است که در حال حاضر با توجه به اطلاعات موجود می توان برخی از چهره های دخیل در این کودتا را برای استفاده آیندگان در اختیار قرار دهد و معتقد است که این اطلاعات هرگز به دلیل سانسور حاکم و بسته بودن شرایط در ایران کامل و دقیق نیست اما می کوشد بر اساس اطلاعاتی که از ایران به دست آورده است، تا حدی که امکان دارد افراد و گروههای دخیل در این کودتا را بشناساند. پیرامون حاکمان مستبد و جائر تحقیقات و بررسی هایی به عمل آمده اند. آن تحقیق ها بکار این تحقیق آمده اند. در این مطالعه، نخست به معروفی گروها و افراد غیر نظامی پرداخته می شود. به دنبال آن، نظامیان دست اندر کار کودتا معرفی می شوند:
با توجه به ساختار باندها و گروهها و افراد دخیل در این کودتا می توان گفت که گروههای زیر در کودتا شرکت داشته اند :

● فرماندهی و رهبری این کودتا بر عهده شخص سید علی خامنه ای و درکنار او، فرزندش مجتبی و اعضای بیت او بوده است .

● زیر مجموعه دستگاه رهبری و بیت او را گروهای زیر تشکیل می دهند:
1 - جمعیت هیات موتلفه
2 - تشکل های همسو
3 - جامعه اسلامی مهندسین
4 - جامعه اسلامی دانشجویان – کارگران – معلمان
5 - جامعه اسلامی زینب
6 - جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی
7 - رایحه خوش خدمت
8 - شورای نگهبان
9 - جامعه مدرسین حوزه علمیه
10 - جامعه روحانیت مبارز
11- انصار حزب الله

در زیر به ترتیب به معرفی این گروهها و افراد شاخص آنها و روابط سببی و نسبی بین، آنها پرداخته می شود. همانطور که در ابتدا یاد آور شد، نیاز به اطلاعات بیشتر است. اما امید اینست که انتشار تحقیق، سبب جریان اطلاع ها شود و امکان تکمیل تحقیق در آینده، فراهم آید. در این کار، از مقالات و کتب برخی نویسندگان و خبرنگاران استفاده شده است از جمله کتاب ایستاده بر آرمان و مقالات محمد جعفری و ایرج مصدافی و ...

● سید علی خامنه ای – رهبر کودتا
سید علی خامنه ای طلبه مشهدی و فرزند روحانی ای اهل خامنه است. او در قم و مشهد و نجف به تحصیل پرداخت اما هرگز نتوانست تمام مدارج طلبگی را طی کند. در سالهای قبل از انقلاب، او کتابی را با کمک حبيب آشوری، تألیف کرد. بعدها، این کتاب، با عنوان توحید، به نام حبيب آشوری به چاپ رسید. سید علی از انتشار کتاب بنام حبيب آشوری گله مند شد. آن طور که قابل در نامه اش به او خامنه ای نوشته است، خامنه ای مدعی بوده است: کتاب نوشته او بوده و آشوری به نام خود چاپ رسانده است. اما دیری نپایید که آشوری، به دلیل نوشتن همان کتاب، از سوی « آیت الله» خزعلی به مرگ محکوم واعدام شد. خزعلی در باره اعدام آشوری میگويد: «...خاطرهای كه دارم مربوط به حبيب آشوری است. من اين مرد را با توجه به يكی از آثارش به 13 مورد ارتداد محكوم كردم. مثلاً در رابطه با صفت رحمان گفته بود كه رحمت همين ابر و باران و چيزهای ظاهری است. در حالی كه رحمان موجود مستقل به ذات و مشرف بر همه موجودات است... يك بار، دكتر بهشتی كه به قم آمد، آشوری هم آنجا بود. به من گفت آيا در صدور حكم ارتداد آشوری عجله نكردهای. من به ايشان گفتم نه هيچ عجلهای در كار نبوده است. رحم دلی ايشان حتی در باره چنين مرتدی در خور تحسين است. (کتاب خاطرات حجت الاسلام خزعلی – مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص152). بدین سان، حبیب الله آشوری اعدام شد و خامنه ای رهبر گشت!
یک دوره عضو حجتیه گروه ضد بهائی شد و سپس به شریعتی پیوست و تا دکتر علی شریعتی بود، خامنه ای خود را به او می چسباند. شریعتی در باره او گفته است: مار از پونه بدش می آید در خانه اش سبز می شود. دوران نوجوانی و جوانی را چنان گذرانده بود که سوء شهرت داشت. خواهر او که همسر شیخ علی آقا تهرانی است، نامه ای در باره سوابق او به بنی صدر نوشته و روحانیان مشهد نیز از کار خمینی در نصب خامنه ای به امام جمعه ای تهران، بخاطر سوابقش ناراضی بودند.
بعد از انقلاب، خامنه ای که در ایام انقلاب، دنباله رو بهشتی و هاشمی رفسنجانی شده بود، به معرفی آنها، از سوی خمینی عضو شورای انقلاب شد. او از بانیان حزب جمهوری اسلامی نیز گشت. وقتی شورای انقلاب سپاه را از اختیار حکومت موقت بدر آورد، مدتی خامنه ای سر پرست سپاه شد. بعد نماینده خمینی در شورای عالی دفاع و نماینده مجلس شد و در معامله پنهانی بر سر گروگانها (اکتبر سورپرایز) و در کودتای خرداد 60، نقش پیدا کرد.
سید علی در جریان کودتا علیه رییس جمهور منتخب ایران از اعضای شاخه رهبری در کنار هاشمی و بهشتی و اردبیلی تحت فرماندهی خمینی بود. از آنجا که بسا برخی ها با توجه به سن و سال خود از کودتای سال شصت بر خبر نباشند، در زیر به پاره ای از دلایل انجام کودتا بر ضد بنی صدر اشاره می شود :
● برخلاف این دوران که نیروهای سیاسی کنونی در دو جبهه در برابر یکدیگر قرار گرفته اند، در کودتای خرداد 60 همدست بودند. از جمله :

خمینی – خامنه ای – بهشتی – قدوسی – ربانی املشی – موسوی اردبیلی – صانعی – موسوی خوئینی ها – هاشمی رفسنجانی – مهاجرانی – لاجوردی – عسگر اولادی – محمد یزدی – بادامچیان – میر حسین موسوی – خاتمی – اسد الله بیات – مکارم شیرازی – محمود هاشمی شاهرودی – موسوی بجنوردی صافی گلپایگانی – جنتی – خزعلی – هادی غفاری – مهدی کروبی – احمد خمینی – حسن بیات – اسرافیلیان – تاج زاده – سعید حجاریان – رضا قنبری تهرانی – عبدالکریم سروش – خلخالی – موسوی تبریزی – محمدی گیلانی – مقتدایی – مجید انصاری – هاشمی گلپایگانی – میرحجازی – بهزاد نبوی – مرتضی نبوی – محمد رضا باهنر – علیخانی – حداد عادل – احمد توکلی – برادران امانی – خاموشی – رفیق دوست – محمد نبی حبیبی – حسن حبیبی – امامی کاشانی – رضا استادی – امینی – مصباح یزدی – نوری همدانی – ریشهری – نواب – موسوی تبریزی و... در یک سو
و در سوی دیگر بنی صدر – آیت الله پسندیده – سید حسین خمینی – ایت الله لاهوتی – بازرگان – سحابی – سلامتیان و...
گناه اصلی بنی صدر، از دید کودتاچیان این بود که او بر اصول راهنمای انقلاب ایران، استوار ایستاده بود. در همان حال که در مرزها با قشون متجاوز صدام می جنگید، در تهران، با متجاوزان به آزادی و حقوق انسان و ناقضان استقلال ایران مبارزه می کرد. خمینی همان ولایت مطلقه ای را می خواست که امروز خامنه ای می خواهد و با وجود اختیارات گسترده ای که قانون اساسی «تجدید نظر شده» به او داده است، بازهم کودتا می کند برای این که رئیس جمهوری آلت فعل او باشد.
همه روز، در کارنامه و در سخنرانی ها، بنی صدر از آزادی و استقلال و رشد بر میزان عدالت اجتماعی بحث می کرد و مردم را از کودتای خزنده کودتاچیان بقصد بازسازی استبداد، آگاه می کرد. به وجود زندانهای مختلف و پهن بودن بساط شکنجه در این زندانها اعتراض می کرد. به دستگیری های بی دلیل و به چماقداری و ... اعتراض می کرد. به اعدام ها اعتراض می کرد. ایستادگی او بر اصول راهنمای انقلال و اعتراضهای روزمره اش به مزاج خمینی و دستیاران او خوش نمی آمد.
صحبت های برخی شرکت کنندگان در کودتای بر ضد بنی صدر، در مجلس، از لحاظ درک وضعیت امروز، قابل شنیدن و در خور تأمل هستند:
«...مجلس طی این چند روز کانون حوادث بود.در 26/3/60 طرح عدم کفایت رئیسجمهور به مجلس برده شد. آخرین روزهای جمهوری به سرعت سپری میگشت. در روز طرح عزل رئیسجمهوری، برخی ها چنین گفتند :

● سید علی خامنهای: « بنیصدرجامعه ما را به طرف دیکتاتوری مطلق میبرد. او میخواست ایران را به دوران سلطنت بازگرداند.» کتاب غائله 14اسفند، ص 706
● خامنهای : « بنیصدر امام و مردم را بیقدر کرده است. این خیانت است یا عدم کفایت سیاسی؟» (کیهان،1 تیر 60 )
● دیالمه: «ریاستجمهوری بنیصدر برای انقلاب ما فاجعه بود. زیرا به ولایتفقیه ایمان نداشت.» ( کیهان، 1 تیر 60 )
● موسویخوئینیها: «بنیصدر با اظهارنظرهای ناشیانه سیاسی خود صدمات فراوانی به ایران و انقلاب بزرگتر یعنی اشغال لانه جاسوسی زده است. بحث بر سر بنیصدر نیست. بحث جریان خط آمریکاست.. بنیصدر مسلمان است ولی نه اسلام مبتنی بر فقاهت، بلکه اسلامی که از پیش خود ساخته.. آقایان نماینده... بنیصدر میراث امام صادق را که فقه است قبول نداشت.» ( کیهان، 1 تیر 60 )
● هادی غفاری: «آقای بنیصدر. حکم عدم لیاقت جنابعالی را چندین بار در باطن وجودم صادر کردم.» (کیهان، 30 خرداد 60 )
● خلخالی: «بنیصدر مجلس خبرگان را قبول نداشت و ولایت را رد میکرد.» ( خاطرات صادق خلخالی،ص313 ) از این سو احمد غضنفرپور هشدارنامه رئیسجمهوری را به عنوان نطق پیشاز دستور خواند: « ... ای مردم! به دين خود و رای و اعتماد شما خيانت نكردم و تا جائيكه توانستم كوشيدم. بسياری از جريانها را بموقع مطلع شدم و هشدار دادم... از آزادى چيز چندانى باقى نمانده است. روزنامهها تعطيل و زبانها بسته شدهاند و آينده از اينهم بدتر خواهد شد. گروهيكه مقامات را بتصرف در آورده است، بلحاظ بدتر شدن وضع و بى اعتبار شدن در افكار عمومى، روز بروز بيشتر به وسائل اختناق آور پناه خواهد برد و خود قربانى همين جريان خواهد شد.
اينجانب هيچ گناهى بجز اينكه خواستهام استقلال و آزادى و اسلام بعنوان تضمين كننده استقلال و آزادى و زمينه ساز رشد و تعالى همه جانبه انسان به اجرا در آيند نداشته و ندارم.
امروز از صبح تا شام و از شام تا صبح چماق داران رسمى و غير رسمى محل زندگى و كار رئيس جمهورى منتخب شما را در محاصره دارند و اينها مستثنى هستند. مىتوانند هر تظاهرى را بكنند و هر رذالتى را انجام دهند. فردا با شما مردم چه خواهند كرد؟» ( پيام رئيس جمهورى به مردم مسلمان و شريف ايران، 22 خرداد 1360؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، صص458-462 )
مواردی که بنی صدر نسبت به آنها به مردم ایران هشدار داد، واقعیت جستند. همان کسانی که سخنانشان را بر ضد بنی صدر، نقل شدند، – هادی غفاری و موسوی خوئینی ها – آیا خود قربانی استبداد نشدند که در بنایش شرکت کردند؟
در همان زمان که بنی صدر رییس جمهوری بود، عوامل دستیار «استبداد فقیه» برای کسب قدرت کامل شروع به برخورد با مخالفان سیاسی و منتقدان کردند. زندانها را از آنها پر کردند. بساط شکنجه گستردند. مانند همین روزها. در آن زمان، برخی از افراد که حالا خود گرفتار شکنجه ها شده اند، شکنجه ها و اعتراف گیری ها و اعدام ها را تایید می کردند. در تصدیق شکنجه ها، از جمله اشخاص زیر، سخن می گفتند :

● حجتالاسلام ریشهری: «اگر مقصود رئیس جمهور از شکنجه، همان تنبیهاتی است که اسلام به عنوان حدود و تعزیرات مطرح میکند، ما منکر آن نیستیم، زیرا دستور اسلام است. (مصاحبه با رادیو و تلویزیون ، غائله 14 اسفند59، ص332 )
● لاجوردی: « تعزیر می کنیم و تعزیر با اجازه حکام شرع است.» ( عبور از بحران، ص 440)
● «آیتالله» محمدی گیلانی: « محارب بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود و کیفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شدیدترین وجه. حلق آویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند.» (کیهان، 28 شهریور 60 ) به راستی تفاوت میان تعزیر و شکنجه در چیست اگر تعزیرباید پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را خورد کند؟
● «آیتالله» قدوسی: «در زندانها شکنجه صورت نمیگیرد، اما مجازاتهاش شرعی اسلامی اعمال میگردند.» (مصاحبه مورخه 23 بهمن 59 )
● موسوی تبریزی (امروز اصلاح طلب و مخالف شکنجه است): «یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هرکس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است. زخمیاش را باید زخمیتر کرد تا کشته شود.این حکم اسلام است. چیزی نیست که تازه آورده باشم.» (کیهان،29 شهریور 60 )
به راستی آیا در جریانات بعد از کودتای سال 88 که زخمی ها را در آمبولانس ها می کشتند و یا در زندانها آنقدر می زدند که کشته شوند از باب همین دستوراتی نیست که «فقه ولایت مطلقه» جعل کرده است . آيتالله موسوي تبريزي پس از پيروزي انقلاب داراي مناصبي همچون حاكم شرع دادگاههاي انقلاب در خوزستان، همدان، آذربايجان شرقي و غربي و دادستان كل انقلاب پس از قتل آيتالله قدوسي در سال 1360 بود.
● خلخالی نیز بعدها گفت: « بنیصدر مرتبا مسئله شکنجه را برای کوبیدن دادگاههای انقلاب عنوان می کرد و تا این اواخر دست بردار نبود . بنی صدر تعزیرات شرعی را جزو شکنجه به حساب می آورد و میخواست با روش اروپایی عمل نماید.» (خاطرات شیخ صادق خلخالی،ج1، ص313 )
● محمد منتظری گفت: «اتهام وارده از سوی بنیصدر به روش بازجویی و بازپرسی به هیچوجه صحیح نمیباشد.» (کیهان، 30 فروردین 60 )
در آن روزها بنی صدر فریاد بر می آورد که نباید شکنجه کرد و مردم را به زندانها انداخت ولی فریاد او به جایی نرسید زیرا همانهایی که امروز مانند وی فریاد بر می آورند آنچنان تابع ولایت فقیه بودند که باور نمی کردند که ممکن است ولی فقیه و ایات عظام و حجج اسلام دروغ بگویند و این فریب و دروغ را حالا متوجه شده اند اما متاسفانه بعد از 28 سال و این همه خسران و زیان و نابودی صدها هزار نفر از جوانان کشور و صدها میلیارددلار سرمایه مردم .
امروز، میر حسین موسوی می گوید: اقای احمدی نژاد دروغ می گوید . کروبی از مردم معذرت می خواهد به جهت دروغ هایی که مسئولان به مردم می گویند . و دیگران خامنه ای را دیگر عادل نمی دانند و بیانیه می دهند که مسئولان نظام با دروغ و فریب و شکنجه و دستگیری و کشتار می خواهند مردم را وادار به سکوت کنند . امروز، خود را قربانی کودتای سپاه می خوانند و...
اما آن روزها رد پای دخالت سپاه پاسداران در کودتا مشهود بود اما کسی به فکر امروز و دخالت های بی حد و حصر سپاه در امور دولت نبود. در همان روزگار بنی صدر نسبت به اعمال سپاه هشیار بود و نمی خواست بگذارد سپاه ستون فقرات استبداد بگردد. او فهرست شکنجهها و اعدامها را برای مسئولین دیوان عالی کشور فرستاد:«وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشد. آنچه از این فهرست به یادم مانده ، 250 مورد شکنجه ، 31 مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود، با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردم. اما هیچ جوابی نداد.» (خیانت به امید، ص 177)
ملت عزیز ایران از دستگیری های اخیر توسط حفاظت اطلاعات و اطلاعات بیت رهبری و سپاه پاسداران اطلاع دارند. می دانند چگونه دستگیر و شکنجه می کنند و می کشند. اما این جنایت را تازه پیشه نکرده اند. 30 سال است که پیشه کرده اند. آن روز می باید جلوگیری می شد اما استبدادیان به جنایت بعنوان روش حکومت نیاز داشتند و امروز نیز نیاز دارند. آن روز، آنچنان مبارزان تحت شکنجه قرار می گرفتند که بنی صدر در سخنرانی های پی در پی و نوشته های خود می گفت و می نوشت :
- «وقتی شکنجه باشد معلوم است آزادی نیست.» ( انقلاب اسلامی، 20 آذر 59 )
- «یک سندی به دست من رساندند که یک فهرست 11 نفره بود و زیر آن نوشته بود ده نفر بالا را اعدام کنید! قاضی «حجتالاسلام» علی رازینی توجه نکرده بود که اصلا 11 نفر در لیست هستند نه ده نفر. گفتند که حتی پرونده واین حرفها هم برای این یازده نفر تشکیل نشده و تمام پروندهشان همین یک ورقه است!!» ( انقلاب اسلامی، 25 مرداد 59 )
- «باید از حق دفاع کرد. اگر آن روز اول که سران رژیم سابق را بعضیها شکنجه میکردند، ما میایستادیم و از حق آنان دفاع میکردیم، امروز به عنوان امر به معروف و نهی از منکر زندانها بوجود نمیآوردند و عدهای خودکامه به توسعه منکرات نمیپرداختند.» ( انقلاب اسلامی، 28 آبان 59 )
- «وقتی ما درباره کسانی که آنها را مستکبر میدانیم مثلا شکنجه به کار بریم ، بعد که این مسئله جا افتاد و معمول شد.این روش را با هر کس که بخواهد دم از حق و حق طلبی بزند، نیز بکار خواهند برد.» ( انقلاب اسلامی، 16 مرداد 59 )
- «روشهای غلط نخست با آدم های بد به کار می رود ولی بعد که این روشها حاکم شدند با همه بکار خواهند رفت . این است ضد انقلاب.» ( انقلاب اسلامی، 7 شهریور 59 )
- «چه ضربه کشنده ای به انقلاب اسلامی ما زدند و چگونه زیباترین انقلاب را به بدترین شکلها درآوردند و به جهان عرضه کردند، آنان که محاکمات چند دقیقه ای تشکیل میدادند و پیاپی اعدام میکردند. که بنام اسلام و قاطعیت، قاتلیت کردند.آنهایی که چهره زیبای انقلاب ما را لجن آلود کردند.» ( انقلاب اسلامی، 15 مهر 59 )
- «دستگاه قضایی ما به جای اینکه اطمینان ببخشد ترس ایجاد کرده است. فلسفه مجازات در اسلام تنبیه است نه ایجاد نفرت و خشونت و انزجار و ترس.» ( انقلاب اسلامی، 13 اردیبهشت 60 )
- زمانی که صادق قطبزاده به علت شرکت در یک میزگرد تلویزیونی بازداشت شد، بنیصدر گفت:
«وقتی با چنین سادگی و افتضاح یک مبارز کهنه کار و عضو شورای انقلاب، مدیر عامل رادیو و تلویزیون و وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی توقیف و توهین می شود دیگر چه آبرویی برای اسلام و انقلاب ایران باقی خواهد ماند؟» ( میزان، 18 آبان 59 )
در هشدارها و اعتراض های آن روز بنی صدر نیک تأمل کنید و ببینید که هنوز همه این هشدارها و اعتراض ها، با صراحت به زبانها و قلم ها نمی آیند. افسوس که آن روز، گروهی از اعتراض کنندگان امروز، در خدمت کودتاچیان بودند و استواری بنی صدر بر اصول راهنمای انقلاب ایران را، مقابله با «امام خمینی»، آنهم بر سر قدرت تبلیغ می کردند. پنداری بنی صدر به اندازه آنها نمی دانست که اقتضای قدرت طلبی قرار گرفتن در «خط امام خمینی» بود.
با حذف بنی صدر، تازه جنگ بر سر قدرت میان کودتاچیان آغاز شد. همانگونه که بنی صدر پیش بینی کرده بود ولی فقیه دست بکار تثبیت استبداد شد. جنگ را نعمت خواند و ادامه داد و ماشین اعدام را بکار انداخت. در همان سال اول، چند هزار تن را اعدام کرد.
و بعد از قتل رجایی که در یک انتخابات قلابی، عنوان رئیس جمهوری را یافت، خامنه ای رئیس جمهوری شد و به مدت هشت سال در این مقام، ماند. به روایت ثقفی، برادر همسر خمینی، یکبار که خامنه ای و موسوی نزاع خود را پیش او برده بودند، حوصله اش را سر برده و او به آن دو گفته بود: بلند شوید بروید هردو شما یک انگشت بنی صدر نیز نمی شوید. او را از دست دادم گرفتار شماها شدم!
بعد از حذف آیت الله منتظری در پی اعتراض او به کشتار زندانیان در شهریور 67 و افشا شدن افتضاح ایران گیت از سوی نزدیکان او، ایران گیتی ها بر آن شدند که رهبری را از آن خود کنند. نامه ای از قول خمینی به مشکینی جعل کردند حاکی از این که غیر مرجع نیز می تواند رهبر شود. در همان روزها که خمینی در بستر مرگ بود، هاشمی رفسنجانی دست به جعل قول نیز زد: ما به امام عرض کردیم بعد از شما ما کسی را نداریم. امام فرمودند چرا دارید. وقتی پرسیدیم کسیت؟ فرمودند: آقای خامنه ای. یکی از فرزندان او را نیز وادار کردند دروغی چون این دروغ را بگوید. در مجلس خبرگان هم کارگردانی را هاشمی رفسنجانی کرد و خامنه ای را به مقام رهبری رساند. به دنبال آن، با تاسیس شورای بازنگری قانون اساسی و دادن اختیارات کامل به خامنه ای، او را ولی فقیه مطلقه کردند. بتدریج، او بسیاری از امکانات و مقامات مورد نیاز استبداد مطلقه خود را به خدمت گرفت. «النصر بالرعب» را روش کرد و زور را در انواع اشکالش بکار برد و کار را به جائی رساند که امروز، بر کسانی مهر «مردود شد» می زند که هرچه دارد از آنها دارد.
خامنه ای در جریان جنگ 8 ساله و در دوران ریاست جمهوری و سرانجام رهبری خود نشان داد که فردی است بسیار ترسو و بزدل. از این رو، بمحض روبرو شدن با مشکل، به قوای سرکوب پناه می برد. گروهی چماقدار و قداره بند به نام انصار حزب الله نیز در اختیار دارد که از نظر وی جزء خواص نظام به حساب می آیند. دارای مصونیت کامل هستند چنانکه در سالهای اخیر هیچ کدام از افراد این گروه، بخاطر جنایاتی که انجام داده اند، دستگیر نیز نشده اند .
نیروهای تحت امر سید علی خامنه ای، در جنایات بسیار، از جمله ترورها در داخل و خارج از کشور و حمله به خانه آیت الله منتظری و حمله به نماز جمعه آیت الله طاهری و حمله به خوابگاه دانشگاه تهران و حمله به نمایندگان مجلس و ترور سعید حجاریان و حمله به خوابگاه نمایندگان مجلس و حمله به خوابگاه دانشجویان در جریانات اخیر و تیر اندازی به سوی مردم در جریان جنبش همگانی اخیر، سازمان ترور با شاخه های متعدد و قوای مسلح (گارد آهن و...) و چماقدار بوده اند و هستند.
* تارعنکوبتی که خامنه ای از روابط شخصی بوجود آورده است:
سید علی خامنه ای از آن رو تقلب بزرگ را رهبری کرد و احمدی نژاد رئیس جمهوری گرداند که فکر می کرد با این کار، جانشینی مجتبی را تضمین می کند و سلطنت را برای فرزند خشونت طلب خود به ارث می گذارد .
خامنه ای، در بیت خود، مجموعه ای از بزرگترین جنایتکاران را گرد آورده است و با وابستگی های سببی و نسبی میان آنها تارعنکبوتی از روابط شخصی پدید آورده و این تارعنکبوت دولت را در خود گرفته است:

● قبل از معرفی فرزندان و زیر مجموعه آنها، به معرفی خواهر و برادران وی و برادران همسر وی می پردازیم: 1 - سید محمد خامنه ای برادر «رهبر» که از ابتدای انقلاب، صاحب مقامات سیاسی گشته و در سالهای اخیر، وارد باندهای رسانه ای این نظام شده است . او نماینده مجلس و عضو گروه 99 نفره بود. پیش از آن، در دادسرای انقلاب، اسناد انقلاب، کار کرد . به عضویت مجلس خبرگان در آمد و در آن مجلس، از طرفداران ولایت فقیه بود. بعد از آنکه مورد عتاب خمینی شد، دیگر در صحنه سیاست نمایان نشد.
بعدها مدیر موسسه ملاصدرا شد و هم اکنون نیز با استفاده از امکانات برادر معزز بر این موسسه حکومت می کند .
2 - سید هادی خامنه ای یکی دیگر از برادران سید علی است. او سالها در امور بازجویی و امنیتی در کنار برادر و گروه وابسته به وی بود. اما بعد ببر اثر کسب آگاهی هایی، از آن باند دوری گزید .
در سال های 60 که در بازجویی ها و شکنجه ها شرکت می کرد، گفت: ما شلاق های تعزیر را نزد امام بردیم و ایشان با مشاهده آنها اعلام کرد که تعزیر به آنها اشکالی ندارند !
اما توضیح داد: «ما کابل ها ی مورد استفاده دربازجویی را به نزد "امام" برده ایم. ایشان آن هایی راکه شرعی هستند، تایید کرده اند.»
او سالها بعد به گروه اصلاح طلبان پیوست و از اعضای هیات مؤسس مجمع روحانیون مبارز در کنار خاتمی و محتشمی پور و موسوی لاری و... شد. او تا به حال در انتشار دو نشریه مدیر مسئول بود که هر دو توسط گروه هوادار برادر رهبر تعطیل شده اند: اولی جهان اسلام بود و دومی حیات نو . البته به نظر می رسد که حیات نو مدتی بعد منتشر شد . سید هادی جهت انتشار نشریه حیات نو مبلغ 500 میلیون تومان از شهرام جزایری پول دریافت داشت . در خور یادآوری است که او غیر از پولی که به کروبی و هادی خامنه ای داده بود، مبلغ 2 میلیارد تومان هم به «رهبر» داده بود. وقتی او را دستگیر کردند، از جمله برای این که اصلاح طلبان را بی اعتبار کنند، شکنجه کردند برای این که نگوید بعنوان کارگزار یک مافیای نظامی – مالی عمل می کرده است و خود را همه کاره بخواند.
سید هادی زمانی که نماینده مجلس بود بارها از سوی چماقداران برادر تهدید شد و یکبار نیز به شدت از سوی آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به همراه بهزاد نبوی راهی بیمارستان شد .
3- سید حسن خامنه ای برادر دیگر « رهبری» است. سالها است که او با دوری گزیدن از مسائل سیاسی در سمت رییس بازرسی وزارت نفت مشغول به کار است و حساب خود را از برادران دیگر تا حدی جدا نگاه داشته است .
4 – سید بدریه خامنه ای خواهر رهبر انقلاب همسر شیخ علی تهرانی بود. او سید علی را شخصی فاسد می دانست و در باره فسادهای او، به بنی صدر رئیس جمهوری ایران نامه نوشت. بعد از کودتای خرداد 60، شیخ علی مخالف رژیم خمینی شد و به عراق گریخت و از رادیو بغداد، بر ضد خمینی تبلیغ کرد. به نجف رفت و صاقتش طاق شد. در «رهبری» سید علی، به ایران بازگشت. مدتی در زندان بود و اینک تحت نظر زندگی می کند.

● اما همسر خامنه ای دو برادر دارد که هردوی انها از مقامات بالای کشور شده اند:
1 - حسن خجسته باقرزاده برادر زن خامنه ای متولد سال 1331 در مشهد است. او مدرك كارشناسياش در رشته جامعه شناسي را از دانشگاه تهران، فوق ليسانس مردمشناسي را از دانشگاه تهران و مدرک دکتراي مديريت استراتژيک خود را از دانشگاه عالي دفاع ملي دريافت كرده است. – دانشگاهی که اکثر مقامات برای دریافت مدرک دکترا به آن وارد می شوند و بدون زحمت مدرک خود را دریافت می کنند - وي عضو هيأت علمي دانشکده صداوسيماي جمهوري اسلامي است و نخست به عنوان تهيهکننده برنامه صبحگاهي راديو و سپس به عنوان مدير گروه اجتماعي راديو تهران با صداي جمهوري اسلامي اغاز به کار کرد دكتر حسن خجسته از سال 1377 تاكنون به عنوان معاون رئيس سازمان صدا و سيما در امور صدا فعاليت داشته است و 9 دوره رئيس جشنواره بينالمللي راديو بوده است. خجسته همچنين به سمت نايب رئيس اتحاديه راديو تلويزيونهاي آسيا و اقيانوسيه (ABU) در سال 2007 منصوب شده است. وی هم اینک معاون نظارت و برنامه ریزی صدا و سیما انتخاب شده است .
2 - جواد خجسته باقرزاده برادر زن خامنه ای که در زندان محسن دعاگو را لو داده بود. ( خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگومرکز اسناد انقلاب اسلامی – ص 121) او عضو باند فاسد اقتصادی که همراه خوشکوش برای برادران افراشته موبایل از دوبی وارد می کردند و می فروختند . دادگاه برادران افراشته به ریاست محسنی اژه ای سعی بسیار کرد او را بیگناه بگرداند. اما بعدها پای در فساد مالی دیگری بمیان آمد .
* فرزندان خامنه ای و اعضای خانواده آنها
1 - «حجت الاسلام» سید مصطفی خامنه ای فرزند ارشد خامنه ای است. او داماد «آیت الله» خوشوقت می باشد. نزد «آیات الله» مجتهدی الله شاهرودی و خوشوقت درس خوانده است. هم اکنون مشغول ساخت و ساز می باشد و در امور زمین و آپارتمان سازی یدی طولا دارد. گفته می شود که او هم اکنون در «بی – ام – و» و آپارتمان سازی در کشورهای افریقایی با سید محمد شریف مهدوی شریک می باشد .

● آیت الله عزیز خوشوقت از اعضای شاخه فتوای سازمان ترور و از صادر کنندگان فتوای قتل مبارزان است. عزیز خان در مسجد چیذر کلاسهای مخصوص سران انصار حزب الله و مسئولان امنیتی را برگزار می کند و مریدان بسیاری دارد که «رهبر» را در سرکوب مردم یاری می دهند . در اعترافات سعید امامی نام خوشوقت نیز امده است:
سعید امامی : « دستور قتل داريوش فروهر و پروانه اسکندري را به روال معمول هميشگي حجتالاسلام علي فلاحيان به من داد. احکام اعدام ساير محاربين قبلا در زمان وزارت فلاحيان صادر شده بود. از مدتها پيش قرار بر اين بود که عوامل مؤثر فرهنگي وابسته که توطئه تهاجم فرهنگي را در ايران پياده ميکردند و جمعا صد نفر بودند اعدام شوند. حکم حذف 29 نفر از نويسندگان از مدتها پيش مشخص و احکام قبلاً صادر شده بود که در مورد 7 تن از آن عناصر احکام در دوره وزارت علي فلاحيان اجرا شده بود. وقتي حکم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسيديم که تکليف احکام معطل مانده اعضاي کانون نويسندگان چه ميشود؟ حاج آقا دري گفتند هرچه سريعتر اقدام شود بهتر است. اين بار نيز مثل ماقبل انجام شد با فرق اينکه بجاي ابلاغ از سوي فلاحيان امور از طريق حاج آقا دري نجفآبادي هماهنگ ميشد
سئوال :آیا این قتل ها توسط اوامر افرادی مانند فلاحیان بود و حکم عمومی حفظ نظام را داشته است یا نه؟
سعید امامی: فلاحيان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولاً و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصاً صادر نميکرد. او اين احکام را از آيتالله خوشوقت، آيتالله مصباح، آيتالله خزعلي، آيتالله جنتي و گاها نيز از حجتالاسلام محسني اژهاي دريافت ميکرد و بدست ما ميداد. ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات ميرسانديم و بعد هم منتظر دستور ميمانديم » .
سعید امامی در جایی دیگر می گوید: «...مثلا وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیتالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشبخت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد ...»

● برادر زن آقا مصطفی نیز زمانی در معاونت نشریات خارجی وزارت ارشاد مشغول به کار بود که به دلیل درگیری با قاضی منصوب خامنه ای، یعنی سعید مرتضوی، در ماجرای قتل زهرا کاظمی هنگامی، که از وی خواسته شده بود به نفع مرتضوی مطلبی را بنگارد، او نپذیرفت و جرم قاضی مرتضوی را بر ملاء کرد. ولی بعد دعوا ختم شد. زیرا آقا مصطفی وسط را گرفت و پرونده قتل زهرا کاظمی سرهم بندی شد .
2 - «حجت الاسلام» سید مجتبی خامنه ای فرزند دوم علی خامنه ای و از قصی القلب ترین افراد جامعه است. او در کلاس های مصباح و نوری همدانی و پدر خود و مجتهدی و شاهرودی و خوشوقت درس شقاوت و قساوت را خوانده است . سالهاست که او داعیه رهبری را در سر می پروراند و همه کاره «بیت رهبر» است. مجتبی فردی ضعیف النفس و از پدر خود نیز ترسو تر است. ولی به دلیل توهم الوهیت و مقبولیت از سوی خدا خود را جانشین پدر می داند و امیدوار است که در مقام رهبری و استفاده از افرادی مانند سید احمد خاتمی و مصباح یزدی و نوری همدانی و با درایت میر حجازی بتواند بر ایران حکمرانی کند.
سید مجتبی که در امور امنیتی و اطلاعاتی و اخبار در کنار پدر قرار دارد با استفاده از روابط فی مابین با برخی از سران انصار حزب الله و سرداران کینه توز سپاه پاسداران و بسیج در جریان بعد از انتخابات هم تلاش شد برای این که نگذارد اشتباه زمان شاه تکرار شود. این باند با شقاوت تمام با مردم روبرو شد و بنا بر اطلاعات از 100 تا 350 تن از جوانان این وطن را به قتل رساند تا بتواند رکورد شاه را در کشتار 17 شهریور بشکند و رکورد دار بیشترین قتل جوانان در یک روز باشد آنهم روز 30 خرداد سال 1388 . اگر خوانندگان توجه داشته باشند در 30 خرداد 1360 نیز چنین کشتاری انجام گرفت. بعد از آن نیز با کشتن و اعدام بیش از چند هزار نفر، خمینی و دستیاران او (خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی و...) توانستند رژیم کودتا را بر پا نگاه دارند. در آن کشتار بعد از کودتا بر ضد بنی صدر، رئیس جمهوری منتخب، تنی چند از کسانی که این روزها در زندان به سر می برند شرکت مستقیم داشتند.
سید مجتبی به دلیل روحیه امنیتی ای که از پدر به ارث برده است و همچنین نزدیکی بیش از حدش با مسئول امنیت و اطلاعات بیت رهبری یعنی میر حجازی از سالها بنا را بر این گذارده است که از دید مردم مخفی ماند تا در روزهایی که با لباس مبدل در میان مردم رفت و امد می کند مورد شناسایی قرار نگیرد. لذا به ندرت تصویری از او و میر حجازی انتشار یافته است. البته در بسیاری از جلسات مسئولان امنیتی و اطلاعاتی او در کنار میر حجازی شرکت دارد اما به صورت ناشناس زیرا کمتر شناخته شده است .وی داماد غلامعلی حداد عادل می باشد.

● حداد عادل کسی است که سالها در امور فرهنگی و سیاسی و اجرایی در کشور دخیل بوده است و هست. او طی سه دهه خدمتگزار استبداد خون ریز و فسادگستر بوده است. جالب اینجاست که در جریان انتخاب افرادی برای نظارت بر شمارش آرا توسط شورای نگهبان، او یکی از چند نفری بود که از وی نام برده شد. البته مابقی نیز از ایادی «رهبر» بودند مانند رحیمیان و ولایتی و دری نجف آبادی .
غلامعلی حداد عادل متولد1324 - تحصيل كرده مدرسه علوی و پدر عروس آقای خامنهای و كانديدای رياست صدا و سيما و دارای دكترای فلسفه از دانشگاه تهران و از افرادی است كه دارای مشاغل زيادی بوده و اكنون نيز هست. از جمله نمایندگی مجلس - نائب رئيس شورای عالی آموزش و پرورش كشور - عضو و موسس المپيادهای دانشآموزی - عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی - مدير عامل بنياد دايره المعارف اسلامی - عضو شورای عالی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همكار جواد لاريجانی و هم گروهاش با آبادگران، متكی معاون ارتباطات سازمان )- عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی (همكار علی لاريجانی - احمد جنتی - ولايتی و...)- عضو هيات امنای بنياد ايرانشناسی - عضو هيات آمنای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی - عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ) - عضو هيات امنای مجمع جهانی اهل بيت (ع) (همكار ولايتی و نوری همدانی و يزدی) - نماينده فعلی مجلس و عضو هياتهای بسيار دیگر و در ضمن دارای دبيرستانهای غير انتفاعی دخترانه و پسرانه است که توسط وابستگان به او و همسر و دختر او اداره می شوند .

● طیبه ماهروزاده همسر حداد عادل و مادر همسر مجتبی خامنه ای که به همراه خواهر آقا مجتبی، بشری خانم و دیگر وابستگان، دبیرستان دخترانه مجموعه فرهنگ را اداره می کنند . همانگونه که حداد عادل، و مردان نزدیک به او، دبیرستان پسرانه فرهنگ را صاحب هستند .
● فخرالدین حداد عادل فرزند غلامعلی حداد عادل که سالهاست مدیر مسئول نشریه همشهری جوان را است.
● خورسندیان همسر خواهر زاده غلامعلی حداد عادل و کاندیدای شیراز است وی باجناق نجابت نماینده سابق شیراز و از اعضای باند سیاسی و اقتصادی حامی نظام ولایت فقیه می باشد در مورد خانواده نجابت در بخش های بعدی دانستنی ها شرح داده خواهند شد. 3 - «حجت الاسلام» سید مسعود خامنه ای فرزند دیگر سید علی خامنه ای است. او نیز در امور امنیتی و اطلاعاتی و رسانه ای در کنار برادر دیگر، سید مجتبی، مشغول به کار است وی سالها قبل با دختر آیت الله خرازی ازدواج کرد .
● آیت الله سید محسن خرازی از علمای وابسته به گروه انصار حزب الله بود که در سالهای اخیر با توجه به نوع عملکرد این باند تا حدی از آنها فاصله گرفته است به گونه ای که دورس وی در «موسسه آموزش و پزوهش امام خمینی» که تحت سرپرستی مصباح یزدی است از وی ستانده شد و در واقع او اخراج شد .
وی سالها در مقام قضایی در کار صدور احکام اعدام و زندان مبارزان بوده است. هم اکنون مسئولیت گروه حزب الله – نه انصار حزب الله - را در اختیار دارد. نشریه حزب الله توسط وی اداره می شود.

● صادق خرازی که سالها در کنار پسر عموی خود در مراکز قدرت سیاست خارجی قرار گرفته بود فرزند آیت الله و برادر همسر سید مسعود می باشد . آخرین مقامی که او داشت سفیر ایران در فرانسه بود که با فریب احمدی نژاد از پاریس، جهت شرکت در جلسه ای، به تهران آمد. در تهران، کلید و مسئولیت سفارت ایران در فرانسه از او گرفته شد و او را بیکار کردند . صادق خرازی از نزدیکان به خاتمی می باشد و در گروه اصلاح طلبان حضور دارد .صادق خرازی پدر داماد سید محمد رضا خاتمی برادر سید محمد خاتمی رییس جمهور سابق ا ست .
● کمال خرازی وزیر امور خارجه حکومت خاتمی بود. او سالها در مقام رییس ستاد تبلیغات جنگ و خبرگزاری و رییس نمایندگی ایران در سازمان ملل بود و در سالهای اخیر به ریاست مجمع سیاست خارجی از سوی خامنه ای انتخاب شده بود. او پسر عموی صادق خرازی است که سالها در کنار یکدیگر کار می کردند .

4 - سید میثم خامنه ای کوچکترین فرزند ذکور خامنه ای می باشد. گفته می شود خامنه ای جهت ازدواج وی سفر سال گذشته به شیراز را انجام داده است اما از وضعیت تاهل وی خبری در دست نیست .
4 - بشری خامنه ای دختر خامنه ای است. او همسر فرزند محمدی گلپایگانی است و در کنار پدر به امور مربوط به بیت می پردازد .
● محمدی گلپایگانی پسر محمدی گلپایگانی بیت رهبری و داماد خامنه ای است. او ازاعضای باند امنیتی اطلاعاتی نظام ولایت فقیه است .

● غلامحسین محمدی گلپایگانی مسئول حفاظت بیت و از نیروهای دخیل در ترور است. گفته می شود او همسری دارد انگلیسی که پرستار می باشد و یکی از عروس های وی دختری است ایرلندی .
او سالهاست که در کنار خامنه ای و میر حجازی و سردار وحید و سردار نجات و سردار حجازی مشغول امور حفاظتی بیت و «رهبر» هستند.
البته در بیت رهبری افراد دیگری نیز حضور دارند از جمله :

● رسولی محلاتی از مشاوران «رهبر» انقلاب است. از دورانی که در دفتر خمینی کار می کرد، در خدمت «مقام ولایت» است. او دارای دو داماد است یکی علی اکبر ناطق نوری و عباس آخوندی .

● علی اکبر جمشیدی معروف به ناطق نوری از حکام شرع دادگاههای انقلاب و داماد رسولی محلاتی که سوابقی چون وزارت و نمایندگی و ریاست مجلس و کاندیداتوری ریاست جمهوری و ریاست دادگاه شرع را در پرونده خود دارد. او در حال حاضر مسئول بازرسی بیت رهبری است که به دلیل حملات احمدی نژاد مدتی با مقامات بیت کدورت پیدا کرد که بعد، طی نامه ای، اطاعت خود رااز «رهبر» اعلام نمود .
وی دارای اموال بسیاری می باشد که صدقه سر ارتباط با حاکمیت ولایت مطلقه به دست آورده است وگرنه به قول خودش در هنگام طلبگی نماز میت می خوانده و یا روزه افراد مرده را به جا می آورده تا پولی به دست آورد .
– او صاحب هتل نارنجستان و دهها هکتار زمین و دهها خانه و آپارتمان است.

● مصطفی جمشیدی فرزند دیگر «آیت الله» و مدیر شرکت واحمدن و صاحب شرکت بیمه شرکت سایپا یدک و شرکت کاله است. یکی از فرزندان او داماد «آیت الله» مهدوی کنی است .

● برادر وی احمد جمشیدی معروف به ناطق نوری است که چندین دوره نماینده مجلس از شهرستان نور بود. او در عین حال رئیس فدراسیون بوکس کشور است .

● حجت الاسلام پارسا معاون وزیر واواک دری نجف آبادی و داماد مهدوی کنی و باجناق پسر ناطق نوری عضو باند امنیتی - اقتصادی نظام ولایت مافیاها است.

● علی اکبر ولایتی نماینده مجلس در دوره اول و وزیر امور خارجه چندین دوره از دولتهای بعد از انقلاب که در بسیاری از ترورهای خارجی نقش داشته است. وی ازاعضای بلند پایه باند سیاسی رژیم مافیاها است. در حال حاضر نقش مشاور «رهبر» را در بین المللی بر عهده دارد . با وجود این که ولایتی بر ضد اعتراض کنندگان به تقلب در انتخابات اظهار نظر کرده بود، از سوی شورای نگهبان بر نظارت بر تجدید قرائت آرای 10 درصد صندوق برگزیده شد. خنده دار تر این که ولایتی و حداد عادل و رحیمیان ناظر شدند! صادق محصولی وزیر کشور باجناق علی اکبر ولایتی می باشد .

● صادق محصولی باجناق علی اکبر ولایتی، فوق لیسانس و استاد دانشگاه علم و صنعت و فرماندار ارومیه و معاون استاندار آذربایجان غربی و فرمانده لشکر سپاه پاسداران منطقه و مسئول تحقیق و بازرسی سپاه و فرماندهی لشکر شش ویژه و معاون طرح و برنامه وزارت دفاع و مجری پروژه های عمرانی و صنعتی و دبیر شورای مشورتی مجمع تشخیص نظام . وزیر کشور دولت احمدی نژاد که قبل از وزارت مسئول ستادهای انتخاباتی احمدی نژاد بوده است و از جمله افرادی است که به دلیل سود برد ن از رانت های دولتی به سرمایه ای بیکران دست یافته است .
● اصغر، محمد صادق میر حجازی از یاران نزدیک خامنه ای است. او سالهاست که مسئولیت امنیت خامنه ای را عهده دارد. میر حجازی در حال حاضر رییس اطلاعات و حفاظت اطلاعات بیت رهبری است و در کلیه امور دخیل است . حضور سید مجتبی در کنار وی و برخی از سرداران خشونت طلب از جمله حسین زاده حجازی و سردار وحید و سردار نجات گویای خشونت طلبی و اقتدار گرایی وی است. میر حجازی از جمله افرادی است که نقش موثری در انتخاب برخی از سیاسیون و فرهنگیان و روحانیون جهت ابلاغ حکم ترور آنها از سوی خامنه ای را برعهده دارد .
در ماجرای قتل مبارزان سرافراز ایران، داریوش و پروانه فروهر، بعد از انجام ترور توسط مأموران ترور، میر حجازی در جلسه ای شرکت کرد. بنا بر قول سعید امامی، در اعترافات خود، میرحجازی در جلسه ای شرکت کرد و از مأموران ترور بابت این ترورها تشکر کرد و به آنها گفت آماده عملیات بعدی باشید .
سعید امامی در رابطه با ترور داریوش و پروانه فروهر و ملاقات بعد از ترور با میر حجازی می گوید :
سوال : در مورد چگونگی قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری بگوئید:
سعید امامی: از روز قبل من تیم را آماده باش داده بودم و شب قبل هم شبیه سازی عملیات را انجام دادیم،کار در سه گروه انجام شد : - گروه اول را خودم سرپرستی کردم و در خیابان ظهیر السلام مستقر شدیم و زاپاس بودیم تا مسئله ای خلاف برنامه ریزی اتفاق نیفتد . -گروه دوم به سرپرستی مصطفی – مصطفی کاظمی – معاون امنیت - بود که با نیروهایش در اطراف خانه متمرکز شده بود و رفت و آمدها را زیر نظر داشته .
-گروه سوم را سید صادق – مهرداد عالیخانی – معاون عملیات - سرپرستی می کرد که به داخل منزل رفته بودند .
قبلا ما کروکی خانه را داشتیم و مشکلی نبود و تلفنی خود منزل را هم چک کرده بودیم و می دانستیم که فقط آن دو نفر در خانه هستند. کار حدود یک ساعتی طول کشیده بود ، قرار بر نیم ساعت بود که من نگران شدم به سید صادق تماس گرفتم و علت را جویا شدم که اظهار داشت برای انتقال پروانه فروهر به بالا مقاومت می کرد. اما کار تمام شده و الان داریم خانه را جستجو می کنیم . بعد از گذشت یک ساعت، سید صادق تماس گرفت و گفت الان در راهیم و کار تمام شد . من باید به ستاد برمی گشتم چون معلوم بود تا ساعاتی دیگر حتما خبر از طریق ناجا به استعلام ما می رسید. بعد از انجام قتل باید گزارش کار داده میشد .
فردای آن روز به گمانم دوشنبه بود و طبق روال هر دوشنبه در وزارتخانه ما شورای عالی وزارت داشتیم که از طرف ... اتفاقا یا طبق هماهنگی (من اطلاعی ندارم) آمده بودند که در آنجا من و آقا مصطفی و سید صادق رفتیم و مشروح عملیات را شرح دادیم منتها طبیعی بود که چون چند نیروی غیر وزارتی در آن جلسه بودند و ... هم آنجا بود ما مواردی را ذکر نکردیم که عصر همانروز -در جلسه ای که با حضور حاج آقا دری و حاج آقا فلاحیان در دفتر آقای حجازی تشکیل شده بود تمام موارد و حتی کشفیات از منزل را ذکر کردیم که آقای حجازی عنوان کردند موید باشید و برای مابقی کار آماده شوید ."
از جمله افرادی که با میرحجازی مستقیما ارتباط دارند و دستورات «رهبر» از طریق میر حجازی به آنها ابلاغ می شود و در جریان دستگیری ها و شکنجه ها و قتل ها دخالت مستقیم دارند می توان به افراد زیر اشاره کرد که به بیت رفت و آمد دارند .
● حسین نجات سردار سپاه و مسئول حفاظت بیت رهبری و از اعضای باند نظامی در کنار وابستگان به نظام ولایت از جمله احمد جنتی و میر حجازی .
● احمد وحیدی سردار سپاه که در دوران وزارت شمخاني، معاونت طرح و برنامه وزارت دفاع را بر عهده داشت. پس از آنكه نجار توانست راي اعتماد نمايندگان براي وزارت دفاع را كسب كند وحيدي را به عنوان جانشين وزير دفاع منصوب كرد. وحيدي از نظاميان پرسابقه كشور است. او علاوه بر جانشين وزير دفاع رياست كميسيون سياسي، دفاعي و امنيتي مجمع تشخيص مصلحت را نيز بر عهده دارد. عضو شوراي عالي تدوين برنامه پنجم و از فرماندهان سپاه در نیروهای ویژه قدس و مرتبط با بیت رهبری است.
● «حجت الاسلام» حسین طائب فرمانده نیروی بسیج است. او سالها در شورای مرکزی سخنرانان انصار حزب الله بوده است و از سوی میر حجازی برای این پست پیشنهاد شد و رهبری به دلیل قساوتش، وی را به این مقام برگزید. وی در جریان کودتای اخیر دستور داده بود که مردم را به شدت سرکوب نمایند و نگران پی آمدهای جنایت خود نباشند. شایع است که وی قرار است به عنوان وزیر واواک معرفی شود. او از جمله دروغگویانی است که مدعی بود برخی از توطئه گران لباس های بسیج را پوشیده اند و به مردم تیراندازی کرده اند تا بسیج را بد نام کنند .

تارعنکوبتی که خامنه ای از روابط شخصی بوجود آورده است


در هر برهه از تاریخ مسائلی اتفاق می افتد که در سالهای بعد، مورخان به تحقیق از عوامل ایجاد آن اتفاق و افراد و گروههای دخیل در آن می پردازند .
نگارنده بر این باور است که در حال حاضر با توجه به اطلاعات موجود می توان برخی از چهره های دخیل در این کودتا را برای استفاده آیندگان در اختیار قرار دهد و معتقد است که این اطلاعات هرگز به دلیل سانسور حاکم و بسته بودن شرایط در ایران کامل و دقیق نیست اما می کوشد بر اساس اطلاعاتی که از ایران به دست آورده است، تا حدی که امکان دارد افراد و گروههای دخیل در این کودتا را بشناساند. پیرامون حاکمان مستبد و جائر تحقیقات و بررسی هایی به عمل آمده اند. آن تحقیق ها بکار این تحقیق آمده اند. در این مطالعه، نخست به معروفی گروها و افراد غیر نظامی پرداخته می شود. به دنبال آن، نظامیان دست اندر کار کودتا معرفی می شوند:
با توجه به ساختار باندها و گروهها و افراد دخیل در این کودتا می توان گفت که گروههای زیر در کودتا شرکت داشته اند :

● فرماندهی و رهبری این کودتا بر عهده شخص سید علی خامنه ای و درکنار او، فرزندش مجتبی و اعضای بیت او بوده است .

● زیر مجموعه دستگاه رهبری و بیت او را گروهای زیر تشکیل می دهند:
1 - جمعیت هیات موتلفه
2 - تشکل های همسو
3 - جامعه اسلامی مهندسین
4 - جامعه اسلامی دانشجویان – کارگران – معلمان
5 - جامعه اسلامی زینب
6 - جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی
7 - رایحه خوش خدمت
8 - شورای نگهبان
9 - جامعه مدرسین حوزه علمیه
10 - جامعه روحانیت مبارز
11- انصار حزب الله

در زیر به ترتیب به معرفی این گروهها و افراد شاخص آنها و روابط سببی و نسبی بین، آنها پرداخته می شود. همانطور که در ابتدا یاد آور شد، نیاز به اطلاعات بیشتر است. اما امید اینست که انتشار تحقیق، سبب جریان اطلاع ها شود و امکان تکمیل تحقیق در آینده، فراهم آید. در این کار، از مقالات و کتب برخی نویسندگان و خبرنگاران استفاده شده است از جمله کتاب ایستاده بر آرمان و مقالات محمد جعفری و ایرج مصدافی و ...

● سید علی خامنه ای – رهبر کودتا
سید علی خامنه ای طلبه مشهدی و فرزند روحانی ای اهل خامنه است. او در قم و مشهد و نجف به تحصیل پرداخت اما هرگز نتوانست تمام مدارج طلبگی را طی کند. در سالهای قبل از انقلاب، او کتابی را با کمک حبيب آشوری، تألیف کرد. بعدها، این کتاب، با عنوان توحید، به نام حبيب آشوری به چاپ رسید. سید علی از انتشار کتاب بنام حبيب آشوری گله مند شد. آن طور که قابل در نامه اش به او خامنه ای نوشته است، خامنه ای مدعی بوده است: کتاب نوشته او بوده و آشوری به نام خود چاپ رسانده است. اما دیری نپایید که آشوری، به دلیل نوشتن همان کتاب، از سوی « آیت الله» خزعلی به مرگ محکوم واعدام شد. خزعلی در باره اعدام آشوری میگويد: «...خاطرهای كه دارم مربوط به حبيب آشوری است. من اين مرد را با توجه به يكی از آثارش به 13 مورد ارتداد محكوم كردم. مثلاً در رابطه با صفت رحمان گفته بود كه رحمت همين ابر و باران و چيزهای ظاهری است. در حالی كه رحمان موجود مستقل به ذات و مشرف بر همه موجودات است... يك بار، دكتر بهشتی كه به قم آمد، آشوری هم آنجا بود. به من گفت آيا در صدور حكم ارتداد آشوری عجله نكردهای. من به ايشان گفتم نه هيچ عجلهای در كار نبوده است. رحم دلی ايشان حتی در باره چنين مرتدی در خور تحسين است. (کتاب خاطرات حجت الاسلام خزعلی – مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص152). بدین سان، حبیب الله آشوری اعدام شد و خامنه ای رهبر گشت!
یک دوره عضو حجتیه گروه ضد بهائی شد و سپس به شریعتی پیوست و تا دکتر علی شریعتی بود، خامنه ای خود را به او می چسباند. شریعتی در باره او گفته است: مار از پونه بدش می آید در خانه اش سبز می شود. دوران نوجوانی و جوانی را چنان گذرانده بود که سوء شهرت داشت. خواهر او که همسر شیخ علی آقا تهرانی است، نامه ای در باره سوابق او به بنی صدر نوشته و روحانیان مشهد نیز از کار خمینی در نصب خامنه ای به امام جمعه ای تهران، بخاطر سوابقش ناراضی بودند.
بعد از انقلاب، خامنه ای که در ایام انقلاب، دنباله رو بهشتی و هاشمی رفسنجانی شده بود، به معرفی آنها، از سوی خمینی عضو شورای انقلاب شد. او از بانیان حزب جمهوری اسلامی نیز گشت. وقتی شورای انقلاب سپاه را از اختیار حکومت موقت بدر آورد، مدتی خامنه ای سر پرست سپاه شد. بعد نماینده خمینی در شورای عالی دفاع و نماینده مجلس شد و در معامله پنهانی بر سر گروگانها (اکتبر سورپرایز) و در کودتای خرداد 60، نقش پیدا کرد.
سید علی در جریان کودتا علیه رییس جمهور منتخب ایران از اعضای شاخه رهبری در کنار هاشمی و بهشتی و اردبیلی تحت فرماندهی خمینی بود. از آنجا که بسا برخی ها با توجه به سن و سال خود از کودتای سال شصت بر خبر نباشند، در زیر به پاره ای از دلایل انجام کودتا بر ضد بنی صدر اشاره می شود :
● برخلاف این دوران که نیروهای سیاسی کنونی در دو جبهه در برابر یکدیگر قرار گرفته اند، در کودتای خرداد 60 همدست بودند. از جمله :

خمینی – خامنه ای – بهشتی – قدوسی – ربانی املشی – موسوی اردبیلی – صانعی – موسوی خوئینی ها – هاشمی رفسنجانی – مهاجرانی – لاجوردی – عسگر اولادی – محمد یزدی – بادامچیان – میر حسین موسوی – خاتمی – اسد الله بیات – مکارم شیرازی – محمود هاشمی شاهرودی – موسوی بجنوردی صافی گلپایگانی – جنتی – خزعلی – هادی غفاری – مهدی کروبی – احمد خمینی – حسن بیات – اسرافیلیان – تاج زاده – سعید حجاریان – رضا قنبری تهرانی – عبدالکریم سروش – خلخالی – موسوی تبریزی – محمدی گیلانی – مقتدایی – مجید انصاری – هاشمی گلپایگانی – میرحجازی – بهزاد نبوی – مرتضی نبوی – محمد رضا باهنر – علیخانی – حداد عادل – احمد توکلی – برادران امانی – خاموشی – رفیق دوست – محمد نبی حبیبی – حسن حبیبی – امامی کاشانی – رضا استادی – امینی – مصباح یزدی – نوری همدانی – ریشهری – نواب – موسوی تبریزی و... در یک سو
و در سوی دیگر بنی صدر – آیت الله پسندیده – سید حسین خمینی – ایت الله لاهوتی – بازرگان – سحابی – سلامتیان و...
گناه اصلی بنی صدر، از دید کودتاچیان این بود که او بر اصول راهنمای انقلاب ایران، استوار ایستاده بود. در همان حال که در مرزها با قشون متجاوز صدام می جنگید، در تهران، با متجاوزان به آزادی و حقوق انسان و ناقضان استقلال ایران مبارزه می کرد. خمینی همان ولایت مطلقه ای را می خواست که امروز خامنه ای می خواهد و با وجود اختیارات گسترده ای که قانون اساسی «تجدید نظر شده» به او داده است، بازهم کودتا می کند برای این که رئیس جمهوری آلت فعل او باشد.
همه روز، در کارنامه و در سخنرانی ها، بنی صدر از آزادی و استقلال و رشد بر میزان عدالت اجتماعی بحث می کرد و مردم را از کودتای خزنده کودتاچیان بقصد بازسازی استبداد، آگاه می کرد. به وجود زندانهای مختلف و پهن بودن بساط شکنجه در این زندانها اعتراض می کرد. به دستگیری های بی دلیل و به چماقداری و ... اعتراض می کرد. به اعدام ها اعتراض می کرد. ایستادگی او بر اصول راهنمای انقلال و اعتراضهای روزمره اش به مزاج خمینی و دستیاران او خوش نمی آمد.
صحبت های برخی شرکت کنندگان در کودتای بر ضد بنی صدر، در مجلس، از لحاظ درک وضعیت امروز، قابل شنیدن و در خور تأمل هستند:
«...مجلس طی این چند روز کانون حوادث بود.در 26/3/60 طرح عدم کفایت رئیسجمهور به مجلس برده شد. آخرین روزهای جمهوری به سرعت سپری میگشت. در روز طرح عزل رئیسجمهوری، برخی ها چنین گفتند :

● سید علی خامنهای: « بنیصدرجامعه ما را به طرف دیکتاتوری مطلق میبرد. او میخواست ایران را به دوران سلطنت بازگرداند.» کتاب غائله 14اسفند، ص 706
● خامنهای : « بنیصدر امام و مردم را بیقدر کرده است. این خیانت است یا عدم کفایت سیاسی؟» (کیهان،1 تیر 60 )
● دیالمه: «ریاستجمهوری بنیصدر برای انقلاب ما فاجعه بود. زیرا به ولایتفقیه ایمان نداشت.» ( کیهان، 1 تیر 60 )
● موسویخوئینیها: «بنیصدر با اظهارنظرهای ناشیانه سیاسی خود صدمات فراوانی به ایران و انقلاب بزرگتر یعنی اشغال لانه جاسوسی زده است. بحث بر سر بنیصدر نیست. بحث جریان خط آمریکاست.. بنیصدر مسلمان است ولی نه اسلام مبتنی بر فقاهت، بلکه اسلامی که از پیش خود ساخته.. آقایان نماینده... بنیصدر میراث امام صادق را که فقه است قبول نداشت.» ( کیهان، 1 تیر 60 )
● هادی غفاری: «آقای بنیصدر. حکم عدم لیاقت جنابعالی را چندین بار در باطن وجودم صادر کردم.» (کیهان، 30 خرداد 60 )
● خلخالی: «بنیصدر مجلس خبرگان را قبول نداشت و ولایت را رد میکرد.» ( خاطرات صادق خلخالی،ص313 ) از این سو احمد غضنفرپور هشدارنامه رئیسجمهوری را به عنوان نطق پیشاز دستور خواند: « ... ای مردم! به دين خود و رای و اعتماد شما خيانت نكردم و تا جائيكه توانستم كوشيدم. بسياری از جريانها را بموقع مطلع شدم و هشدار دادم... از آزادى چيز چندانى باقى نمانده است. روزنامهها تعطيل و زبانها بسته شدهاند و آينده از اينهم بدتر خواهد شد. گروهيكه مقامات را بتصرف در آورده است، بلحاظ بدتر شدن وضع و بى اعتبار شدن در افكار عمومى، روز بروز بيشتر به وسائل اختناق آور پناه خواهد برد و خود قربانى همين جريان خواهد شد.
اينجانب هيچ گناهى بجز اينكه خواستهام استقلال و آزادى و اسلام بعنوان تضمين كننده استقلال و آزادى و زمينه ساز رشد و تعالى همه جانبه انسان به اجرا در آيند نداشته و ندارم.
امروز از صبح تا شام و از شام تا صبح چماق داران رسمى و غير رسمى محل زندگى و كار رئيس جمهورى منتخب شما را در محاصره دارند و اينها مستثنى هستند. مىتوانند هر تظاهرى را بكنند و هر رذالتى را انجام دهند. فردا با شما مردم چه خواهند كرد؟» ( پيام رئيس جمهورى به مردم مسلمان و شريف ايران، 22 خرداد 1360؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، صص458-462 )
مواردی که بنی صدر نسبت به آنها به مردم ایران هشدار داد، واقعیت جستند. همان کسانی که سخنانشان را بر ضد بنی صدر، نقل شدند، – هادی غفاری و موسوی خوئینی ها – آیا خود قربانی استبداد نشدند که در بنایش شرکت کردند؟
در همان زمان که بنی صدر رییس جمهوری بود، عوامل دستیار «استبداد فقیه» برای کسب قدرت کامل شروع به برخورد با مخالفان سیاسی و منتقدان کردند. زندانها را از آنها پر کردند. بساط شکنجه گستردند. مانند همین روزها. در آن زمان، برخی از افراد که حالا خود گرفتار شکنجه ها شده اند، شکنجه ها و اعتراف گیری ها و اعدام ها را تایید می کردند. در تصدیق شکنجه ها، از جمله اشخاص زیر، سخن می گفتند :

● حجتالاسلام ریشهری: «اگر مقصود رئیس جمهور از شکنجه، همان تنبیهاتی است که اسلام به عنوان حدود و تعزیرات مطرح میکند، ما منکر آن نیستیم، زیرا دستور اسلام است. (مصاحبه با رادیو و تلویزیون ، غائله 14 اسفند59، ص332 )
● لاجوردی: « تعزیر می کنیم و تعزیر با اجازه حکام شرع است.» ( عبور از بحران، ص 440)
● «آیتالله» محمدی گیلانی: « محارب بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود و کیفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شدیدترین وجه. حلق آویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند.» (کیهان، 28 شهریور 60 ) به راستی تفاوت میان تعزیر و شکنجه در چیست اگر تعزیرباید پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را خورد کند؟
● «آیتالله» قدوسی: «در زندانها شکنجه صورت نمیگیرد، اما مجازاتهاش شرعی اسلامی اعمال میگردند.» (مصاحبه مورخه 23 بهمن 59 )
● موسوی تبریزی (امروز اصلاح طلب و مخالف شکنجه است): «یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هرکس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است. زخمیاش را باید زخمیتر کرد تا کشته شود.این حکم اسلام است. چیزی نیست که تازه آورده باشم.» (کیهان،29 شهریور 60 )
به راستی آیا در جریانات بعد از کودتای سال 88 که زخمی ها را در آمبولانس ها می کشتند و یا در زندانها آنقدر می زدند که کشته شوند از باب همین دستوراتی نیست که «فقه ولایت مطلقه» جعل کرده است . آيتالله موسوي تبريزي پس از پيروزي انقلاب داراي مناصبي همچون حاكم شرع دادگاههاي انقلاب در خوزستان، همدان، آذربايجان شرقي و غربي و دادستان كل انقلاب پس از قتل آيتالله قدوسي در سال 1360 بود.
● خلخالی نیز بعدها گفت: « بنیصدر مرتبا مسئله شکنجه را برای کوبیدن دادگاههای انقلاب عنوان می کرد و تا این اواخر دست بردار نبود . بنی صدر تعزیرات شرعی را جزو شکنجه به حساب می آورد و میخواست با روش اروپایی عمل نماید.» (خاطرات شیخ صادق خلخالی،ج1، ص313 )
● محمد منتظری گفت: «اتهام وارده از سوی بنیصدر به روش بازجویی و بازپرسی به هیچوجه صحیح نمیباشد.» (کیهان، 30 فروردین 60 )
در آن روزها بنی صدر فریاد بر می آورد که نباید شکنجه کرد و مردم را به زندانها انداخت ولی فریاد او به جایی نرسید زیرا همانهایی که امروز مانند وی فریاد بر می آورند آنچنان تابع ولایت فقیه بودند که باور نمی کردند که ممکن است ولی فقیه و ایات عظام و حجج اسلام دروغ بگویند و این فریب و دروغ را حالا متوجه شده اند اما متاسفانه بعد از 28 سال و این همه خسران و زیان و نابودی صدها هزار نفر از جوانان کشور و صدها میلیارددلار سرمایه مردم .
امروز، میر حسین موسوی می گوید: اقای احمدی نژاد دروغ می گوید . کروبی از مردم معذرت می خواهد به جهت دروغ هایی که مسئولان به مردم می گویند . و دیگران خامنه ای را دیگر عادل نمی دانند و بیانیه می دهند که مسئولان نظام با دروغ و فریب و شکنجه و دستگیری و کشتار می خواهند مردم را وادار به سکوت کنند . امروز، خود را قربانی کودتای سپاه می خوانند و...
اما آن روزها رد پای دخالت سپاه پاسداران در کودتا مشهود بود اما کسی به فکر امروز و دخالت های بی حد و حصر سپاه در امور دولت نبود. در همان روزگار بنی صدر نسبت به اعمال سپاه هشیار بود و نمی خواست بگذارد سپاه ستون فقرات استبداد بگردد. او فهرست شکنجهها و اعدامها را برای مسئولین دیوان عالی کشور فرستاد:«وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشد. آنچه از این فهرست به یادم مانده ، 250 مورد شکنجه ، 31 مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود، با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردم. اما هیچ جوابی نداد.» (خیانت به امید، ص 177)
ملت عزیز ایران از دستگیری های اخیر توسط حفاظت اطلاعات و اطلاعات بیت رهبری و سپاه پاسداران اطلاع دارند. می دانند چگونه دستگیر و شکنجه می کنند و می کشند. اما این جنایت را تازه پیشه نکرده اند. 30 سال است که پیشه کرده اند. آن روز می باید جلوگیری می شد اما استبدادیان به جنایت بعنوان روش حکومت نیاز داشتند و امروز نیز نیاز دارند. آن روز، آنچنان مبارزان تحت شکنجه قرار می گرفتند که بنی صدر در سخنرانی های پی در پی و نوشته های خود می گفت و می نوشت :
- «وقتی شکنجه باشد معلوم است آزادی نیست.» ( انقلاب اسلامی، 20 آذر 59 )
- «یک سندی به دست من رساندند که یک فهرست 11 نفره بود و زیر آن نوشته بود ده نفر بالا را اعدام کنید! قاضی «حجتالاسلام» علی رازینی توجه نکرده بود که اصلا 11 نفر در لیست هستند نه ده نفر. گفتند که حتی پرونده واین حرفها هم برای این یازده نفر تشکیل نشده و تمام پروندهشان همین یک ورقه است!!» ( انقلاب اسلامی، 25 مرداد 59 )
- «باید از حق دفاع کرد. اگر آن روز اول که سران رژیم سابق را بعضیها شکنجه میکردند، ما میایستادیم و از حق آنان دفاع میکردیم، امروز به عنوان امر به معروف و نهی از منکر زندانها بوجود نمیآوردند و عدهای خودکامه به توسعه منکرات نمیپرداختند.» ( انقلاب اسلامی، 28 آبان 59 )
- «وقتی ما درباره کسانی که آنها را مستکبر میدانیم مثلا شکنجه به کار بریم ، بعد که این مسئله جا افتاد و معمول شد.این روش را با هر کس که بخواهد دم از حق و حق طلبی بزند، نیز بکار خواهند برد.» ( انقلاب اسلامی، 16 مرداد 59 )
- «روشهای غلط نخست با آدم های بد به کار می رود ولی بعد که این روشها حاکم شدند با همه بکار خواهند رفت . این است ضد انقلاب.» ( انقلاب اسلامی، 7 شهریور 59 )
- «چه ضربه کشنده ای به انقلاب اسلامی ما زدند و چگونه زیباترین انقلاب را به بدترین شکلها درآوردند و به جهان عرضه کردند، آنان که محاکمات چند دقیقه ای تشکیل میدادند و پیاپی اعدام میکردند. که بنام اسلام و قاطعیت، قاتلیت کردند.آنهایی که چهره زیبای انقلاب ما را لجن آلود کردند.» ( انقلاب اسلامی، 15 مهر 59 )
- «دستگاه قضایی ما به جای اینکه اطمینان ببخشد ترس ایجاد کرده است. فلسفه مجازات در اسلام تنبیه است نه ایجاد نفرت و خشونت و انزجار و ترس.» ( انقلاب اسلامی، 13 اردیبهشت 60 )
- زمانی که صادق قطبزاده به علت شرکت در یک میزگرد تلویزیونی بازداشت شد، بنیصدر گفت:
«وقتی با چنین سادگی و افتضاح یک مبارز کهنه کار و عضو شورای انقلاب، مدیر عامل رادیو و تلویزیون و وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی توقیف و توهین می شود دیگر چه آبرویی برای اسلام و انقلاب ایران باقی خواهد ماند؟» ( میزان، 18 آبان 59 )
در هشدارها و اعتراض های آن روز بنی صدر نیک تأمل کنید و ببینید که هنوز همه این هشدارها و اعتراض ها، با صراحت به زبانها و قلم ها نمی آیند. افسوس که آن روز، گروهی از اعتراض کنندگان امروز، در خدمت کودتاچیان بودند و استواری بنی صدر بر اصول راهنمای انقلاب ایران را، مقابله با «امام خمینی»، آنهم بر سر قدرت تبلیغ می کردند. پنداری بنی صدر به اندازه آنها نمی دانست که اقتضای قدرت طلبی قرار گرفتن در «خط امام خمینی» بود.
با حذف بنی صدر، تازه جنگ بر سر قدرت میان کودتاچیان آغاز شد. همانگونه که بنی صدر پیش بینی کرده بود ولی فقیه دست بکار تثبیت استبداد شد. جنگ را نعمت خواند و ادامه داد و ماشین اعدام را بکار انداخت. در همان سال اول، چند هزار تن را اعدام کرد.
و بعد از قتل رجایی که در یک انتخابات قلابی، عنوان رئیس جمهوری را یافت، خامنه ای رئیس جمهوری شد و به مدت هشت سال در این مقام، ماند. به روایت ثقفی، برادر همسر خمینی، یکبار که خامنه ای و موسوی نزاع خود را پیش او برده بودند، حوصله اش را سر برده و او به آن دو گفته بود: بلند شوید بروید هردو شما یک انگشت بنی صدر نیز نمی شوید. او را از دست دادم گرفتار شماها شدم!
بعد از حذف آیت الله منتظری در پی اعتراض او به کشتار زندانیان در شهریور 67 و افشا شدن افتضاح ایران گیت از سوی نزدیکان او، ایران گیتی ها بر آن شدند که رهبری را از آن خود کنند. نامه ای از قول خمینی به مشکینی جعل کردند حاکی از این که غیر مرجع نیز می تواند رهبر شود. در همان روزها که خمینی در بستر مرگ بود، هاشمی رفسنجانی دست به جعل قول نیز زد: ما به امام عرض کردیم بعد از شما ما کسی را نداریم. امام فرمودند چرا دارید. وقتی پرسیدیم کسیت؟ فرمودند: آقای خامنه ای. یکی از فرزندان او را نیز وادار کردند دروغی چون این دروغ را بگوید. در مجلس خبرگان هم کارگردانی را هاشمی رفسنجانی کرد و خامنه ای را به مقام رهبری رساند. به دنبال آن، با تاسیس شورای بازنگری قانون اساسی و دادن اختیارات کامل به خامنه ای، او را ولی فقیه مطلقه کردند. بتدریج، او بسیاری از امکانات و مقامات مورد نیاز استبداد مطلقه خود را به خدمت گرفت. «النصر بالرعب» را روش کرد و زور را در انواع اشکالش بکار برد و کار را به جائی رساند که امروز، بر کسانی مهر «مردود شد» می زند که هرچه دارد از آنها دارد.
خامنه ای در جریان جنگ 8 ساله و در دوران ریاست جمهوری و سرانجام رهبری خود نشان داد که فردی است بسیار ترسو و بزدل. از این رو، بمحض روبرو شدن با مشکل، به قوای سرکوب پناه می برد. گروهی چماقدار و قداره بند به نام انصار حزب الله نیز در اختیار دارد که از نظر وی جزء خواص نظام به حساب می آیند. دارای مصونیت کامل هستند چنانکه در سالهای اخیر هیچ کدام از افراد این گروه، بخاطر جنایاتی که انجام داده اند، دستگیر نیز نشده اند .
نیروهای تحت امر سید علی خامنه ای، در جنایات بسیار، از جمله ترورها در داخل و خارج از کشور و حمله به خانه آیت الله منتظری و حمله به نماز جمعه آیت الله طاهری و حمله به خوابگاه دانشگاه تهران و حمله به نمایندگان مجلس و ترور سعید حجاریان و حمله به خوابگاه نمایندگان مجلس و حمله به خوابگاه دانشجویان در جریانات اخیر و تیر اندازی به سوی مردم در جریان جنبش همگانی اخیر، سازمان ترور با شاخه های متعدد و قوای مسلح (گارد آهن و...) و چماقدار بوده اند و هستند.
* تارعنکوبتی که خامنه ای از روابط شخصی بوجود آورده است:
سید علی خامنه ای از آن رو تقلب بزرگ را رهبری کرد و احمدی نژاد رئیس جمهوری گرداند که فکر می کرد با این کار، جانشینی مجتبی را تضمین می کند و سلطنت را برای فرزند خشونت طلب خود به ارث می گذارد .
خامنه ای، در بیت خود، مجموعه ای از بزرگترین جنایتکاران را گرد آورده است و با وابستگی های سببی و نسبی میان آنها تارعنکبوتی از روابط شخصی پدید آورده و این تارعنکبوت دولت را در خود گرفته است:

● قبل از معرفی فرزندان و زیر مجموعه آنها، به معرفی خواهر و برادران وی و برادران همسر وی می پردازیم: 1 - سید محمد خامنه ای برادر «رهبر» که از ابتدای انقلاب، صاحب مقامات سیاسی گشته و در سالهای اخیر، وارد باندهای رسانه ای این نظام شده است . او نماینده مجلس و عضو گروه 99 نفره بود. پیش از آن، در دادسرای انقلاب، اسناد انقلاب، کار کرد . به عضویت مجلس خبرگان در آمد و در آن مجلس، از طرفداران ولایت فقیه بود. بعد از آنکه مورد عتاب خمینی شد، دیگر در صحنه سیاست نمایان نشد.
بعدها مدیر موسسه ملاصدرا شد و هم اکنون نیز با استفاده از امکانات برادر معزز بر این موسسه حکومت می کند .
2 - سید هادی خامنه ای یکی دیگر از برادران سید علی است. او سالها در امور بازجویی و امنیتی در کنار برادر و گروه وابسته به وی بود. اما بعد ببر اثر کسب آگاهی هایی، از آن باند دوری گزید .
در سال های 60 که در بازجویی ها و شکنجه ها شرکت می کرد، گفت: ما شلاق های تعزیر را نزد امام بردیم و ایشان با مشاهده آنها اعلام کرد که تعزیر به آنها اشکالی ندارند !
اما توضیح داد: «ما کابل ها ی مورد استفاده دربازجویی را به نزد "امام" برده ایم. ایشان آن هایی راکه شرعی هستند، تایید کرده اند.»
او سالها بعد به گروه اصلاح طلبان پیوست و از اعضای هیات مؤسس مجمع روحانیون مبارز در کنار خاتمی و محتشمی پور و موسوی لاری و... شد. او تا به حال در انتشار دو نشریه مدیر مسئول بود که هر دو توسط گروه هوادار برادر رهبر تعطیل شده اند: اولی جهان اسلام بود و دومی حیات نو . البته به نظر می رسد که حیات نو مدتی بعد منتشر شد . سید هادی جهت انتشار نشریه حیات نو مبلغ 500 میلیون تومان از شهرام جزایری پول دریافت داشت . در خور یادآوری است که او غیر از پولی که به کروبی و هادی خامنه ای داده بود، مبلغ 2 میلیارد تومان هم به «رهبر» داده بود. وقتی او را دستگیر کردند، از جمله برای این که اصلاح طلبان را بی اعتبار کنند، شکنجه کردند برای این که نگوید بعنوان کارگزار یک مافیای نظامی – مالی عمل می کرده است و خود را همه کاره بخواند.
سید هادی زمانی که نماینده مجلس بود بارها از سوی چماقداران برادر تهدید شد و یکبار نیز به شدت از سوی آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به همراه بهزاد نبوی راهی بیمارستان شد .
3- سید حسن خامنه ای برادر دیگر « رهبری» است. سالها است که او با دوری گزیدن از مسائل سیاسی در سمت رییس بازرسی وزارت نفت مشغول به کار است و حساب خود را از برادران دیگر تا حدی جدا نگاه داشته است .
4 – سید بدریه خامنه ای خواهر رهبر انقلاب همسر شیخ علی تهرانی بود. او سید علی را شخصی فاسد می دانست و در باره فسادهای او، به بنی صدر رئیس جمهوری ایران نامه نوشت. بعد از کودتای خرداد 60، شیخ علی مخالف رژیم خمینی شد و به عراق گریخت و از رادیو بغداد، بر ضد خمینی تبلیغ کرد. به نجف رفت و صاقتش طاق شد. در «رهبری» سید علی، به ایران بازگشت. مدتی در زندان بود و اینک تحت نظر زندگی می کند.

● اما همسر خامنه ای دو برادر دارد که هردوی انها از مقامات بالای کشور شده اند:
1 - حسن خجسته باقرزاده برادر زن خامنه ای متولد سال 1331 در مشهد است. او مدرك كارشناسياش در رشته جامعه شناسي را از دانشگاه تهران، فوق ليسانس مردمشناسي را از دانشگاه تهران و مدرک دکتراي مديريت استراتژيک خود را از دانشگاه عالي دفاع ملي دريافت كرده است. – دانشگاهی که اکثر مقامات برای دریافت مدرک دکترا به آن وارد می شوند و بدون زحمت مدرک خود را دریافت می کنند - وي عضو هيأت علمي دانشکده صداوسيماي جمهوري اسلامي است و نخست به عنوان تهيهکننده برنامه صبحگاهي راديو و سپس به عنوان مدير گروه اجتماعي راديو تهران با صداي جمهوري اسلامي اغاز به کار کرد دكتر حسن خجسته از سال 1377 تاكنون به عنوان معاون رئيس سازمان صدا و سيما در امور صدا فعاليت داشته است و 9 دوره رئيس جشنواره بينالمللي راديو بوده است. خجسته همچنين به سمت نايب رئيس اتحاديه راديو تلويزيونهاي آسيا و اقيانوسيه (ABU) در سال 2007 منصوب شده است. وی هم اینک معاون نظارت و برنامه ریزی صدا و سیما انتخاب شده است .
2 - جواد خجسته باقرزاده برادر زن خامنه ای که در زندان محسن دعاگو را لو داده بود. ( خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگومرکز اسناد انقلاب اسلامی – ص 121) او عضو باند فاسد اقتصادی که همراه خوشکوش برای برادران افراشته موبایل از دوبی وارد می کردند و می فروختند . دادگاه برادران افراشته به ریاست محسنی اژه ای سعی بسیار کرد او را بیگناه بگرداند. اما بعدها پای در فساد مالی دیگری بمیان آمد .
* فرزندان خامنه ای و اعضای خانواده آنها
1 - «حجت الاسلام» سید مصطفی خامنه ای فرزند ارشد خامنه ای است. او داماد «آیت الله» خوشوقت می باشد. نزد «آیات الله» مجتهدی الله شاهرودی و خوشوقت درس خوانده است. هم اکنون مشغول ساخت و ساز می باشد و در امور زمین و آپارتمان سازی یدی طولا دارد. گفته می شود که او هم اکنون در «بی – ام – و» و آپارتمان سازی در کشورهای افریقایی با سید محمد شریف مهدوی شریک می باشد .

● آیت الله عزیز خوشوقت از اعضای شاخه فتوای سازمان ترور و از صادر کنندگان فتوای قتل مبارزان است. عزیز خان در مسجد چیذر کلاسهای مخصوص سران انصار حزب الله و مسئولان امنیتی را برگزار می کند و مریدان بسیاری دارد که «رهبر» را در سرکوب مردم یاری می دهند . در اعترافات سعید امامی نام خوشوقت نیز امده است:
سعید امامی : « دستور قتل داريوش فروهر و پروانه اسکندري را به روال معمول هميشگي حجتالاسلام علي فلاحيان به من داد. احکام اعدام ساير محاربين قبلا در زمان وزارت فلاحيان صادر شده بود. از مدتها پيش قرار بر اين بود که عوامل مؤثر فرهنگي وابسته که توطئه تهاجم فرهنگي را در ايران پياده ميکردند و جمعا صد نفر بودند اعدام شوند. حکم حذف 29 نفر از نويسندگان از مدتها پيش مشخص و احکام قبلاً صادر شده بود که در مورد 7 تن از آن عناصر احکام در دوره وزارت علي فلاحيان اجرا شده بود. وقتي حکم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسيديم که تکليف احکام معطل مانده اعضاي کانون نويسندگان چه ميشود؟ حاج آقا دري گفتند هرچه سريعتر اقدام شود بهتر است. اين بار نيز مثل ماقبل انجام شد با فرق اينکه بجاي ابلاغ از سوي فلاحيان امور از طريق حاج آقا دري نجفآبادي هماهنگ ميشد
سئوال :آیا این قتل ها توسط اوامر افرادی مانند فلاحیان بود و حکم عمومی حفظ نظام را داشته است یا نه؟
سعید امامی: فلاحيان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولاً و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصاً صادر نميکرد. او اين احکام را از آيتالله خوشوقت، آيتالله مصباح، آيتالله خزعلي، آيتالله جنتي و گاها نيز از حجتالاسلام محسني اژهاي دريافت ميکرد و بدست ما ميداد. ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات ميرسانديم و بعد هم منتظر دستور ميمانديم » .
سعید امامی در جایی دیگر می گوید: «...مثلا وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیتالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشبخت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد ...»

● برادر زن آقا مصطفی نیز زمانی در معاونت نشریات خارجی وزارت ارشاد مشغول به کار بود که به دلیل درگیری با قاضی منصوب خامنه ای، یعنی سعید مرتضوی، در ماجرای قتل زهرا کاظمی هنگامی، که از وی خواسته شده بود به نفع مرتضوی مطلبی را بنگارد، او نپذیرفت و جرم قاضی مرتضوی را بر ملاء کرد. ولی بعد دعوا ختم شد. زیرا آقا مصطفی وسط را گرفت و پرونده قتل زهرا کاظمی سرهم بندی شد .
2 - «حجت الاسلام» سید مجتبی خامنه ای فرزند دوم علی خامنه ای و از قصی القلب ترین افراد جامعه است. او در کلاس های مصباح و نوری همدانی و پدر خود و مجتهدی و شاهرودی و خوشوقت درس شقاوت و قساوت را خوانده است . سالهاست که او داعیه رهبری را در سر می پروراند و همه کاره «بیت رهبر» است. مجتبی فردی ضعیف النفس و از پدر خود نیز ترسو تر است. ولی به دلیل توهم الوهیت و مقبولیت از سوی خدا خود را جانشین پدر می داند و امیدوار است که در مقام رهبری و استفاده از افرادی مانند سید احمد خاتمی و مصباح یزدی و نوری همدانی و با درایت میر حجازی بتواند بر ایران حکمرانی کند.
سید مجتبی که در امور امنیتی و اطلاعاتی و اخبار در کنار پدر قرار دارد با استفاده از روابط فی مابین با برخی از سران انصار حزب الله و سرداران کینه توز سپاه پاسداران و بسیج در جریان بعد از انتخابات هم تلاش شد برای این که نگذارد اشتباه زمان شاه تکرار شود. این باند با شقاوت تمام با مردم روبرو شد و بنا بر اطلاعات از 100 تا 350 تن از جوانان این وطن را به قتل رساند تا بتواند رکورد شاه را در کشتار 17 شهریور بشکند و رکورد دار بیشترین قتل جوانان در یک روز باشد آنهم روز 30 خرداد سال 1388 . اگر خوانندگان توجه داشته باشند در 30 خرداد 1360 نیز چنین کشتاری انجام گرفت. بعد از آن نیز با کشتن و اعدام بیش از چند هزار نفر، خمینی و دستیاران او (خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی و...) توانستند رژیم کودتا را بر پا نگاه دارند. در آن کشتار بعد از کودتا بر ضد بنی صدر، رئیس جمهوری منتخب، تنی چند از کسانی که این روزها در زندان به سر می برند شرکت مستقیم داشتند.
سید مجتبی به دلیل روحیه امنیتی ای که از پدر به ارث برده است و همچنین نزدیکی بیش از حدش با مسئول امنیت و اطلاعات بیت رهبری یعنی میر حجازی از سالها بنا را بر این گذارده است که از دید مردم مخفی ماند تا در روزهایی که با لباس مبدل در میان مردم رفت و امد می کند مورد شناسایی قرار نگیرد. لذا به ندرت تصویری از او و میر حجازی انتشار یافته است. البته در بسیاری از جلسات مسئولان امنیتی و اطلاعاتی او در کنار میر حجازی شرکت دارد اما به صورت ناشناس زیرا کمتر شناخته شده است .وی داماد غلامعلی حداد عادل می باشد.

● حداد عادل کسی است که سالها در امور فرهنگی و سیاسی و اجرایی در کشور دخیل بوده است و هست. او طی سه دهه خدمتگزار استبداد خون ریز و فسادگستر بوده است. جالب اینجاست که در جریان انتخاب افرادی برای نظارت بر شمارش آرا توسط شورای نگهبان، او یکی از چند نفری بود که از وی نام برده شد. البته مابقی نیز از ایادی «رهبر» بودند مانند رحیمیان و ولایتی و دری نجف آبادی .
غلامعلی حداد عادل متولد1324 - تحصيل كرده مدرسه علوی و پدر عروس آقای خامنهای و كانديدای رياست صدا و سيما و دارای دكترای فلسفه از دانشگاه تهران و از افرادی است كه دارای مشاغل زيادی بوده و اكنون نيز هست. از جمله نمایندگی مجلس - نائب رئيس شورای عالی آموزش و پرورش كشور - عضو و موسس المپيادهای دانشآموزی - عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی - مدير عامل بنياد دايره المعارف اسلامی - عضو شورای عالی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همكار جواد لاريجانی و هم گروهاش با آبادگران، متكی معاون ارتباطات سازمان )- عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی (همكار علی لاريجانی - احمد جنتی - ولايتی و...)- عضو هيات امنای بنياد ايرانشناسی - عضو هيات آمنای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی - عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ) - عضو هيات امنای مجمع جهانی اهل بيت (ع) (همكار ولايتی و نوری همدانی و يزدی) - نماينده فعلی مجلس و عضو هياتهای بسيار دیگر و در ضمن دارای دبيرستانهای غير انتفاعی دخترانه و پسرانه است که توسط وابستگان به او و همسر و دختر او اداره می شوند .

● طیبه ماهروزاده همسر حداد عادل و مادر همسر مجتبی خامنه ای که به همراه خواهر آقا مجتبی، بشری خانم و دیگر وابستگان، دبیرستان دخترانه مجموعه فرهنگ را اداره می کنند . همانگونه که حداد عادل، و مردان نزدیک به او، دبیرستان پسرانه فرهنگ را صاحب هستند .
● فخرالدین حداد عادل فرزند غلامعلی حداد عادل که سالهاست مدیر مسئول نشریه همشهری جوان را است.
● خورسندیان همسر خواهر زاده غلامعلی حداد عادل و کاندیدای شیراز است وی باجناق نجابت نماینده سابق شیراز و از اعضای باند سیاسی و اقتصادی حامی نظام ولایت فقیه می باشد در مورد خانواده نجابت در بخش های بعدی دانستنی ها شرح داده خواهند شد. 3 - «حجت الاسلام» سید مسعود خامنه ای فرزند دیگر سید علی خامنه ای است. او نیز در امور امنیتی و اطلاعاتی و رسانه ای در کنار برادر دیگر، سید مجتبی، مشغول به کار است وی سالها قبل با دختر آیت الله خرازی ازدواج کرد .
● آیت الله سید محسن خرازی از علمای وابسته به گروه انصار حزب الله بود که در سالهای اخیر با توجه به نوع عملکرد این باند تا حدی از آنها فاصله گرفته است به گونه ای که دورس وی در «موسسه آموزش و پزوهش امام خمینی» که تحت سرپرستی مصباح یزدی است از وی ستانده شد و در واقع او اخراج شد .
وی سالها در مقام قضایی در کار صدور احکام اعدام و زندان مبارزان بوده است. هم اکنون مسئولیت گروه حزب الله – نه انصار حزب الله - را در اختیار دارد. نشریه حزب الله توسط وی اداره می شود.

● صادق خرازی که سالها در کنار پسر عموی خود در مراکز قدرت سیاست خارجی قرار گرفته بود فرزند آیت الله و برادر همسر سید مسعود می باشد . آخرین مقامی که او داشت سفیر ایران در فرانسه بود که با فریب احمدی نژاد از پاریس، جهت شرکت در جلسه ای، به تهران آمد. در تهران، کلید و مسئولیت سفارت ایران در فرانسه از او گرفته شد و او را بیکار کردند . صادق خرازی از نزدیکان به خاتمی می باشد و در گروه اصلاح طلبان حضور دارد .صادق خرازی پدر داماد سید محمد رضا خاتمی برادر سید محمد خاتمی رییس جمهور سابق ا ست .
● کمال خرازی وزیر امور خارجه حکومت خاتمی بود. او سالها در مقام رییس ستاد تبلیغات جنگ و خبرگزاری و رییس نمایندگی ایران در سازمان ملل بود و در سالهای اخیر به ریاست مجمع سیاست خارجی از سوی خامنه ای انتخاب شده بود. او پسر عموی صادق خرازی است که سالها در کنار یکدیگر کار می کردند .

4 - سید میثم خامنه ای کوچکترین فرزند ذکور خامنه ای می باشد. گفته می شود خامنه ای جهت ازدواج وی سفر سال گذشته به شیراز را انجام داده است اما از وضعیت تاهل وی خبری در دست نیست .
4 - بشری خامنه ای دختر خامنه ای است. او همسر فرزند محمدی گلپایگانی است و در کنار پدر به امور مربوط به بیت می پردازد .
● محمدی گلپایگانی پسر محمدی گلپایگانی بیت رهبری و داماد خامنه ای است. او ازاعضای باند امنیتی اطلاعاتی نظام ولایت فقیه است .

● غلامحسین محمدی گلپایگانی مسئول حفاظت بیت و از نیروهای دخیل در ترور است. گفته می شود او همسری دارد انگلیسی که پرستار می باشد و یکی از عروس های وی دختری است ایرلندی .
او سالهاست که در کنار خامنه ای و میر حجازی و سردار وحید و سردار نجات و سردار حجازی مشغول امور حفاظتی بیت و «رهبر» هستند.
البته در بیت رهبری افراد دیگری نیز حضور دارند از جمله :

● رسولی محلاتی از مشاوران «رهبر» انقلاب است. از دورانی که در دفتر خمینی کار می کرد، در خدمت «مقام ولایت» است. او دارای دو داماد است یکی علی اکبر ناطق نوری و عباس آخوندی .

● علی اکبر جمشیدی معروف به ناطق نوری از حکام شرع دادگاههای انقلاب و داماد رسولی محلاتی که سوابقی چون وزارت و نمایندگی و ریاست مجلس و کاندیداتوری ریاست جمهوری و ریاست دادگاه شرع را در پرونده خود دارد. او در حال حاضر مسئول بازرسی بیت رهبری است که به دلیل حملات احمدی نژاد مدتی با مقامات بیت کدورت پیدا کرد که بعد، طی نامه ای، اطاعت خود رااز «رهبر» اعلام نمود .
وی دارای اموال بسیاری می باشد که صدقه سر ارتباط با حاکمیت ولایت مطلقه به دست آورده است وگرنه به قول خودش در هنگام طلبگی نماز میت می خوانده و یا روزه افراد مرده را به جا می آورده تا پولی به دست آورد .
– او صاحب هتل نارنجستان و دهها هکتار زمین و دهها خانه و آپارتمان است.

● مصطفی جمشیدی فرزند دیگر «آیت الله» و مدیر شرکت واحمدن و صاحب شرکت بیمه شرکت سایپا یدک و شرکت کاله است. یکی از فرزندان او داماد «آیت الله» مهدوی کنی است .

● برادر وی احمد جمشیدی معروف به ناطق نوری است که چندین دوره نماینده مجلس از شهرستان نور بود. او در عین حال رئیس فدراسیون بوکس کشور است .

● حجت الاسلام پارسا معاون وزیر واواک دری نجف آبادی و داماد مهدوی کنی و باجناق پسر ناطق نوری عضو باند امنیتی - اقتصادی نظام ولایت مافیاها است.

● علی اکبر ولایتی نماینده مجلس در دوره اول و وزیر امور خارجه چندین دوره از دولتهای بعد از انقلاب که در بسیاری از ترورهای خارجی نقش داشته است. وی ازاعضای بلند پایه باند سیاسی رژیم مافیاها است. در حال حاضر نقش مشاور «رهبر» را در بین المللی بر عهده دارد . با وجود این که ولایتی بر ضد اعتراض کنندگان به تقلب در انتخابات اظهار نظر کرده بود، از سوی شورای نگهبان بر نظارت بر تجدید قرائت آرای 10 درصد صندوق برگزیده شد. خنده دار تر این که ولایتی و حداد عادل و رحیمیان ناظر شدند! صادق محصولی وزیر کشور باجناق علی اکبر ولایتی می باشد .

● صادق محصولی باجناق علی اکبر ولایتی، فوق لیسانس و استاد دانشگاه علم و صنعت و فرماندار ارومیه و معاون استاندار آذربایجان غربی و فرمانده لشکر سپاه پاسداران منطقه و مسئول تحقیق و بازرسی سپاه و فرماندهی لشکر شش ویژه و معاون طرح و برنامه وزارت دفاع و مجری پروژه های عمرانی و صنعتی و دبیر شورای مشورتی مجمع تشخیص نظام . وزیر کشور دولت احمدی نژاد که قبل از وزارت مسئول ستادهای انتخاباتی احمدی نژاد بوده است و از جمله افرادی است که به دلیل سود برد ن از رانت های دولتی به سرمایه ای بیکران دست یافته است .
● اصغر، محمد صادق میر حجازی از یاران نزدیک خامنه ای است. او سالهاست که مسئولیت امنیت خامنه ای را عهده دارد. میر حجازی در حال حاضر رییس اطلاعات و حفاظت اطلاعات بیت رهبری است و در کلیه امور دخیل است . حضور سید مجتبی در کنار وی و برخی از سرداران خشونت طلب از جمله حسین زاده حجازی و سردار وحید و سردار نجات گویای خشونت طلبی و اقتدار گرایی وی است. میر حجازی از جمله افرادی است که نقش موثری در انتخاب برخی از سیاسیون و فرهنگیان و روحانیون جهت ابلاغ حکم ترور آنها از سوی خامنه ای را برعهده دارد .
در ماجرای قتل مبارزان سرافراز ایران، داریوش و پروانه فروهر، بعد از انجام ترور توسط مأموران ترور، میر حجازی در جلسه ای شرکت کرد. بنا بر قول سعید امامی، در اعترافات خود، میرحجازی در جلسه ای شرکت کرد و از مأموران ترور بابت این ترورها تشکر کرد و به آنها گفت آماده عملیات بعدی باشید .
سعید امامی در رابطه با ترور داریوش و پروانه فروهر و ملاقات بعد از ترور با میر حجازی می گوید :
سوال : در مورد چگونگی قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری بگوئید:
سعید امامی: از روز قبل من تیم را آماده باش داده بودم و شب قبل هم شبیه سازی عملیات را انجام دادیم،کار در سه گروه انجام شد : - گروه اول را خودم سرپرستی کردم و در خیابان ظهیر السلام مستقر شدیم و زاپاس بودیم تا مسئله ای خلاف برنامه ریزی اتفاق نیفتد . -گروه دوم به سرپرستی مصطفی – مصطفی کاظمی – معاون امنیت - بود که با نیروهایش در اطراف خانه متمرکز شده بود و رفت و آمدها را زیر نظر داشته .
-گروه سوم را سید صادق – مهرداد عالیخانی – معاون عملیات - سرپرستی می کرد که به داخل منزل رفته بودند .
قبلا ما کروکی خانه را داشتیم و مشکلی نبود و تلفنی خود منزل را هم چک کرده بودیم و می دانستیم که فقط آن دو نفر در خانه هستند. کار حدود یک ساعتی طول کشیده بود ، قرار بر نیم ساعت بود که من نگران شدم به سید صادق تماس گرفتم و علت را جویا شدم که اظهار داشت برای انتقال پروانه فروهر به بالا مقاومت می کرد. اما کار تمام شده و الان داریم خانه را جستجو می کنیم . بعد از گذشت یک ساعت، سید صادق تماس گرفت و گفت الان در راهیم و کار تمام شد . من باید به ستاد برمی گشتم چون معلوم بود تا ساعاتی دیگر حتما خبر از طریق ناجا به استعلام ما می رسید. بعد از انجام قتل باید گزارش کار داده میشد .
فردای آن روز به گمانم دوشنبه بود و طبق روال هر دوشنبه در وزارتخانه ما شورای عالی وزارت داشتیم که از طرف ... اتفاقا یا طبق هماهنگی (من اطلاعی ندارم) آمده بودند که در آنجا من و آقا مصطفی و سید صادق رفتیم و مشروح عملیات را شرح دادیم منتها طبیعی بود که چون چند نیروی غیر وزارتی در آن جلسه بودند و ... هم آنجا بود ما مواردی را ذکر نکردیم که عصر همانروز -در جلسه ای که با حضور حاج آقا دری و حاج آقا فلاحیان در دفتر آقای حجازی تشکیل شده بود تمام موارد و حتی کشفیات از منزل را ذکر کردیم که آقای حجازی عنوان کردند موید باشید و برای مابقی کار آماده شوید ."
از جمله افرادی که با میرحجازی مستقیما ارتباط دارند و دستورات «رهبر» از طریق میر حجازی به آنها ابلاغ می شود و در جریان دستگیری ها و شکنجه ها و قتل ها دخالت مستقیم دارند می توان به افراد زیر اشاره کرد که به بیت رفت و آمد دارند .
● حسین نجات سردار سپاه و مسئول حفاظت بیت رهبری و از اعضای باند نظامی در کنار وابستگان به نظام ولایت از جمله احمد جنتی و میر حجازی .
● احمد وحیدی سردار سپاه که در دوران وزارت شمخاني، معاونت طرح و برنامه وزارت دفاع را بر عهده داشت. پس از آنكه نجار توانست راي اعتماد نمايندگان براي وزارت دفاع را كسب كند وحيدي را به عنوان جانشين وزير دفاع منصوب كرد. وحيدي از نظاميان پرسابقه كشور است. او علاوه بر جانشين وزير دفاع رياست كميسيون سياسي، دفاعي و امنيتي مجمع تشخيص مصلحت را نيز بر عهده دارد. عضو شوراي عالي تدوين برنامه پنجم و از فرماندهان سپاه در نیروهای ویژه قدس و مرتبط با بیت رهبری است.
● «حجت الاسلام» حسین طائب فرمانده نیروی بسیج است. او سالها در شورای مرکزی سخنرانان انصار حزب الله بوده است و از سوی میر حجازی برای این پست پیشنهاد شد و رهبری به دلیل قساوتش، وی را به این مقام برگزید. وی در جریان کودتای اخیر دستور داده بود که مردم را به شدت سرکوب نمایند و نگران پی آمدهای جنایت خود نباشند. شایع است که وی قرار است به عنوان وزیر واواک معرفی شود. او از جمله دروغگویانی است که مدعی بود برخی از توطئه گران لباس های بسیج را پوشیده اند و به مردم تیراندازی کرده اند تا بسیج را بد نام کنند .

درخواست صدور حکم بازداشت بین المللی برای خامنه ای

Image and video hosting by TinyPic