Thursday, November 19, 2009
به یاد همهء عزیزان اهل قلم که در سلولهای سرد و نمناک زندانهای کشورمان دربند هستند
شعر "ملاقات" از کتاب دل به دریا می سپارم
(مجموعهء اشعار عبداللطیف عبادی) ء
این شعر را در زمستان 1374 و در سلول انفرادی شمارهء 14 ادارهء اطلاعات شیراز سروده ام
---------------------
ملاقات
مادر
از راهی دور آمده ای و خاموش
آن سوی کابین هراس
پشت این شیشه های بی رحم
ایستاده ای
تا در میان اشکهای زلالت نگاهم کنی
چقدر تکیده شده ای مادر
چهره ات آنقدر کوچک شده است
که جایی برای چروکهایش نیست
برایم لباس گرم آورده ای
اما
از تو می گیرند
و به من نمی دهند
..
سرد است اینجا مادر
سرد است
تنها سه دقیقه وقت است
و تو مجبوری به فارسی از من بپرسی
"حالت چطور است؟ " ء
و من مجبورم بگویم
"حالم خوب است" ء
و می گویم
"هر که سراغم را گرفت سلامش را برسان "ء
هر چند که می دانم
هیچکس سراغ مرا نمی گیرد
آه
زمستان امسال
چقدر طولانی شده است
...
دلم برای شرجی
دلم برای تابستان
دلم برای آفتاب خوزستان تنگ است
سرد است اینجا مادر
سرد
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment